در متنِ این شهر شلوغ، دود میشویم، با ابرکهای خاک خوردهی آسمان! ما را چه به رویا بافتن و خیال های آبی!
مگر میشود برای ساعاتی اندک با هوای آبی رنگ، پیادهروی کرد… غبار گرفته چشمانمان، اینروزها! بیا برای هوایمان، فکری کنیم!
بیا نفس بکشیم، در دفترِ غبار گرفتهی ریه هایمان! بیا هوا را بکشیم در دفترِ تمیز و سفید نقاشیهایمان!
بعد رنگش کنیم، از جنسِ نیلیترین مدادرنگیها…
در ما، هوا نمیمیرد!
بیا نفس بکشیم، آرامتر و عمیقتر…
در شهری که هوایش را به یغما بردهاند، در شهری که نفس کشیدن، حتی برای یک روز، هم غنیمت است…
گفتیم که امروز نفس میکشیم، امروزی که «روز هوای پاک» نام گرفتهبود، که شاید خرقعادتی باشد برای ریه هایمان که گرفته از آلودگی و خاک است!
اما دریغ از این هوای پاک… امروز «روز هوای پاک» بود، اما فقط در تقویم…
ثمین امیدیزدانی / بیست و نهم دیماه نود و پنج / روز هوای پاک!