نگاهی به نمایشنامه آنتیگون به بهانه اجرای نمایش آنتیگون به کارگردانی علی پوریان
آنتیگونیسم!
نمایشنامهای که پیر نمیشود!
آنتیگون نمایشنامهای هفتاد و سه ساله است. ژان آنوی(۱۹۱۰-۸۷) نگارش آن را در فاصله سالهای ۱۹۴۱ و ۴۲ نوشت و در سال ۱۹۴۴ در زمانی که هنوز فرانسه تحت اشغال نازیها بود اولین اجرای آن را به روی صحنه برد. اگر در آن سالها آنتیگون به نماد مبارزه و مقاومت در برابر نازیها بدل میشود، امروزه و بعد از گذشت بیش از هفتاد سال، و به لطف مناسبات جهان ما، حتی یک چروک بر صورت او نیافتاده است! هنوز هم کرئونهای زیادی در جای جای جهان حکمروایی میکنند و همچنان مقابله و مبارزه با آنها، آنتیگون طلب میکند. به واسطهی همین مناسبات است که آنتیگون در هر اجرای خود در قامت زنی جوان زاده میشود. زنی که هرگز پیر نمیشود حتی اگر در انتهای هر نمایش او را در دخمهای چال کنند تا بمیرد. او در هر خوانش و در هر اجرا، دوباره سر از دخمه بیرون میآورد، تو گویی هرگز نمرده است!
یک تراژدی امروزین
آنوی، آنتیگون را از تراژدی معروف دوران باستان یونان، “آنتیگونه” اثر سوفوکل اقتباس کرده است. مهمترین رویکرد آنوی در این اقتباس، مبتنی بر کاستن از وجه اسطورهای نمایشنامه و بخشیدن خاصیت امروزین به آن بوده است. آنوی این تراژدی باستان را چنان بازآفرینی میکند که انگار در فرانسهی دوران جنگ دوم جهانی اتفاق میافتد و با این حال، در هر زمان و مکان دیگری از جهان معاصر نیز ممکن است اتفاق بیافتد. از این رهگذر، “زمان” در اینجا، بیش از آنکه به مفهومی تاریخی به کار رود، به دلمشغولیها و ساختار اجتماعی/فکری مربوط میشود. آنتیگون آنوی، به این دلیل که در دوران معاصر نوشته شده است برای ما قابل درکتر نیست. بلکه دلیل قرابت مخاطب امروز با اثر آنوی، به دلیل بازشناسی ساختارهای جامعهی خود در متن آنوی است. به حسب بازشناسی همین ساختارهای اجتماعی/فکری است که شخصیتهای آنوی نیز بیش از کاراکترهای سوفوکل زنده، قابل درک و نزدیک به مخاطب هستند. آنها وجوه گوناگونی دارند و به دلیل زیست در ساختارهای پیچیدهی دنیای مدرن، از سادگی شخصیتهای سوفوکل دور افتادهاند. همین ساختارهاست که متن آنوی را به متنی سیاسی در معنای امروزین آن بدل میکند. حاکم(کرئون) سوفوکل، مردی در گیر و دار سیاست نیست در حالی که حاکم(کرئون) آنوی، دقیقا شخصیتی غرق شده در باتلاق سیاست است.
سندروم کرئون
در عالم سیاست اصطلاحی وجود دارد که علیرغم مهجور ماندنش، هنوز در جهان ما زیست میکند. سندروم کرئون اشاره به مشخصهی حاکم مستبدی است که توان شنیدن حرف مخالف را ندارد، اطرافیان او نیز یا به دلیل ترس و یا از سر سودجویی، تنها از آنچه خوشایند حاکم است سخن میگویند و به تبع همین رفتار، آنچه حاکم در جهان پیرامون خود میبیند و یا دربارهی آن میشنود، چیزی نیست جز بازتاب و تکرار توهمات و افکار خود. گونهای از خودحقیقتپنداری که با رفتار عافیتطلبانهی اطرافیان به مرحلهی حاد خود میرسد!
در بروز این سندروم، منصفانه نخواهد بود اگر، فقط و فقط حاکم مستبد را دخیل بدانیم. اطرافیان فرد مستبد نیز به اندازهی او در پدید آمدن این عارضه دستاندر کارند. از این منظر، اگر کرئون محکوم است، کسانی که جز به تصدیق رای او سخن نگفته و کاری نکردهاند نیز، محکومند.
آنتیگون تنهاست!
در عالم تراژدی قهرمان، اگر نگوئیم همیشه، حداقل اغلب تنهاست. تنهایی هر چند خاصیت بشر(مخصوصا بشر امروز) است ولی تنهایی قهرمان تراژدی به مراتب عمیقتر و رنجآورتر است چرا که قهرمان باید دست به عمل بزند! این عملگرایی دقیقا وجه ممیزهی او به عنوان قهرمان میشود. در واقع او فقط به این دلیل که متفاوت از دیگران فکر یا احساس میکند تنها نیست. او تنهاست چرا که بر اساس فکر و احساساش دست به عمل میزند.
در تمام نمایشنامه، به جز آنتیگون کسی به فکر خاک کردن جسد پولینیس(برادر آنتیگون) نیست. حتی ایسمن(خواهر آنتیگون)، در ابتدای نمایشنامه، فقط به خاطر اینکه آنتیگون دست به عمل زده و جسد برادر را خاک کرده است با او بحث میکند. اگر آنتیگون او را از کار خود باخبر نمیکرد، او حتی در مورد این مسئله اندیشه هم نمیکرد چرا که از دید او و دیگران دستور کرئون مبنی بر دفن نکردن جسد پولینیس، به عنوان حقیقتی برتر، جای چون و چرا و اندیشه ندارد.
آنتیگون کسی را ندارد که از او حمایت کند. او تنهاست و حتی بعدها، وقتی ایسمن میخواهد در کنار او بایستد، او را پس میزند چرا که او در طول مجادله با کرئون، همچون دکتر استوکمان در نمایشنامهی دشمن مردم نوشتهی ایبسن، کشف کرده است که: قویترین انسان دنیا کسی است که تنها روی پای خود بایستد!
منحنی آنتیگون
آنتیگون در ابتدای نمایشنامهی آنوی در قالب دختری ظریف و بیپناه تصویر میشود. آنوی به عمد در توصیف او، از کلمهی “لاغر اندام” و “سیاه” استفاده میکند و مهمتر از همه این که در نهایت آنیگون یک زن است! و چه بخواهیم و چه نخواهیم، در جامعهای که تاریخ پدرسالارانهی طویلی را پشت سر دارد، زنها موجوداتی ضعیف و نیازمند حمایت معرفی شدهاند و این تعریف، خواهی نخواهی در ذهن مخاطبان نیز نشست کرده است. آنوی از این تصویر بیشترین بهرهبرداری را انجام میدهد. او قهرمان خود را زنی لاغر و نه چندان زیبا معرفی میکند تا سنگینی بار مسئولیت قهرمانی را بیش از پیش یادآور شود و موثرتر از آن بهره برد. شانههای نحیف آنتیگون، مخصوصا وقتی او را تنها هم مییابیم، بیشتر از هر زمان دیگری، برای قهرمان شدن ناتوان به نظر میرسند. با این همه و علیرغم تمامی این ضعفها آنتیگون در مقابل کرئون میایستد. صحنهی مجادله آنتیگون با کرئون، بستری درخشان برای آنوی فراهم میآورد تا قهرمان تنها، ضعیف و بیپناه خود را به اوج ببرد و از دیگر سو کرئون را از اقتدار پائین کشد. این صحنه با اقتدار کرئون شروع میشود. او لحظه به لحظه آنتیگون را آماج حملات جسمی و روحی قرار میدهد ولی در یک نکتهی طلایی، آنتیگون که به نظر سرکوب شده میرسد، به پا میخیزد و در مقابل کرئون قد علم میکند. نکتهی عجیب و درخشان در متن آنوی این است که کرئون ناخواسته، نردبانی برای عروج آنتیگون میشود! زمانی که آنتیگون، در همشکسته میخواهد از مبارزهای که آغاز کرده دست بکشد، سخنان کرئون در ارتباط با خوشبختی، به ناگهان او را به عرصهی مبارزه بازمیگرداند. قهرمانی که در ابتدای نمایشنامه، تنها و لاغر و بیپناه تصویر شده بود و دلسوزی مخاطب را برمیانگیخت، در انتهای این صحنه به چنان قدرتی دست مییابد که مخاطب به او افتخار میکند و بر خلاف او، حالا دیگر این کرئون است که سقوط کرده از تخت اقتدار، ترحم مخاطب را برمیانگیزد.
این منحنی شخصیتی آنتیگون(که عکس آن را در کرئون نیز میبینیم)، نه تنها زیرلایههای معنایی متن را دوام و قوام میبخشد بلکه از جهت شخصیتپردازی نیز، رفتار آنتیگون در قبال خواهرش را توجیه میکند. ایسمن که در انتهای این صحنه به هواداری از آنتیگون آمده، توسط او کنار زده میشود. هر چند استدلال گفتاری آنتیگون این است که ایسمن دیر کرده است ولی واقعیت این است که آنتیگون در طول این صحنه چیزی را کشف کرده است. او متوجه شده است که تنهائیاش، لاغر بودناش، شانههای نحیفاش و زن بودناش، نه ضعف او، بلکه زمانی که عصیان میکند، مایهی اقتدار او هستند. او کشف کرده است که ضعیف نیست و برای همین است که در انتهای این صحنه، دیگر از آن موجود ضیعف ابتدای نمایشنامه خبری نیست. چگونه میتوان آنتیگونی را که در این صحنه همچون شیر میغرد و بر سر کرئون فریاد میکشد ضعیف دانست؟! به دلیل همین کشف است که او ایسمن را کنار میزند. او دیگر ضعیف نیست و به کسی برای همراهی و کمک نیاز ندارد. از دیگر سو، خاصیت حرکت انقلابی او کار خودش را کرده است. حرکت انقلابیای که بیداری دیگران را در پی دارد. به واسطهی همین بیداری است که شخصیت محافظهکار و عافیتطلبی همچون ایسمن، جسارت میکند تا در مقابل کرئون بایستد و مرگ طلب کند!
آنتیگون، اگزیستانسیالیستی عملگرا
آنتیگون آنوی، جزو مرگاندیشترین و مرگخواهترین شخصیتهای ادبیات نمایشی جهان است. او در طول نمایش بارها میگوید که میخواهد بمیرد!
ولی مرگخواهی آنتیگون از سر بیهودگی یا خستگی از زندگی نیست. او مرگخواهی مبارزهمحور و عملگراست. آنتیگون میداند که سزای دفن برادرش مرگ است ولی او برای مردن، برادرش را خاک نمیکند. بلکه او در مقابل کرئون میایستد چون فکر میکند کار درست را باید انجام دهد. دفن برادر وظیفه خواهر است تا روح او سرگردان نباشد. آنتیگون به وظیفهاش عمل میکند حتی اگر سزای این انجام وظیفه مرگ باشد. از دیگر سو، وقتی کرئون تلاش میکند تا بر عمل آنتیگون سرپوش بگذارد و به قول خودش جان آنتیگون را نجات دهد، نمیپذیرد چرا که پذیرش پیشنهاد کرئون، همچنان برادر را دفن نشده باقی خواهد گذاشت. از این منظر، برای آنتیگون چارهای جز مرگ باقی نمیماند. ولی رد پیشنهاد کرئون و “نه” گفتن به کسی که در تمام عمرش “بله” گفته است و مرگ به خاطر گفتن آن “نه”، چیزی است که اوج اعتلای شخصیتی آنتیگون است. مرگ آنتیگون در این معنا، خود یک عمل است. او نمیمیرد بلکه خودش را میکشد، کشته نمیشود بلکه خودش را میمیراند! آنتیگون یک مبارز عملگراست. مرگ برای او نه یک اتفاق، بلکه یک انتخاب و یک عمل است.
موخره: آنتیگونیسم بر ضد مصلحتاندیشی
میتوان دربارهی آنتیگون بسیار نوشت. میتوان دربارهی کرئون بسیار حرف زد. میتوان دربارهی جهانی که در آن زندگی میکنیم و مناسبات این جهان با نمایشنامهی آنتیگون و شخصیتهای آن، صفحات زیادی را سیاه کرد. این توان، نشات گرفته از متنی است که هر چقدر زیرلایههای معنایی آن را بکاوید، همچنان چشمههای جدیدی را برای فوران کردن در اختیار شما میگذارد. ولی بیش از همهی این حرفها و حدیثها، آنچه آنتیگون در مخاطب خود ایجاد میکند، شور مبارزه و مقاومت و “نه” گفتن است در دنیایی که مردگان را از خاک بیرون میکشند و زندگان را در دخمهها چال میکنند. شاید بتوان با این دیدگاه، نمایشنامهی آنتیگون را، مروج چیزی به نام آنتیگونیسم دانست. آنتیگونیسم، نیازی به تشکیلات ندارد. نیازی به میتینگهای سیاسی ندارد، نیازی به اسلحه ندارد و… بلکه، به کسانی نیاز دارد که فارغ از مصلحتاندیشی، “نه” گفتن را آموخته باشند!
پینوشت: آنتیگون علی پوریان
هر چند شاید نتوان آنتیگون علی پوریان را کاملا منطبق بر آنتیگون آنوی دانست(و الزامی هم به این انطباق وجود ندارد) با تمام اینها، آنتیگون علی پوریان همچنان شاکلهی اصلی متن مبدا را حفظ کرده است. علاوه بر این، ترجمهی مستقیم متن از زبان فرانسه به تورکی که توسط منیره اکبرپوران صورت گرفته است گام بلند دیگری در راستای احیای تئاتر به زبان تورکی است. کارگردانی چشمنواز پوریان و بازیهای یکدست بازیگران با همراهی موسیقی زنده، فرصت مناسبی برای مخاطب فراهم کرده است تا در عین لذت بردن از یک اثر دراماتیک که شهرتی بیمثال در عرصهی جهانی دارد، شاید بعد از مواجهه با آن، بتواند جسارت “نه” گفتن را نیز در خود باز بیابد.
اکبر شریعت
اجرای نمایش آنتیگون تا ۱۳ دی ادامه دارد
تشکر میکنم از اقای پوریان به خاطر کارگردانی قوی و عالیشون بازی بازیگرا کاملا به جا و پخته بود
همگی خسته نباشید
واقعا تبریک میگم به همه مخصوصا به اقای شکیبایی با بازی خوبشون
ممنون بخاطر نوشته های اقای شریعت
این بررسی بمنظور ارائه نظر و برداشت شخصی در خصوص اجرای آنتیگون آقای پوریان عزیز نوشته شده است و خطاب به ایشان است. شاید خالی از لطف نباشد که در وب سایت بولتن نیز عزیزان مطالعه فرمایند و البته خود جناب پوریان.
با سلام وعرض خسته نباشید حضور جنابعالی و تمام اعضای گروه خوبتون.
بنده دوبار اجرای آنتیگون رو به فاصله حدودا ده روز تماشا کردم. موارد زیر در قالب نظر و پیشنهاد حضورتان تقدیم می گردد:
جسارت بنده رو عفو می فرمائید.
– طرح صحنه و دکور:
دکور کاملی است و هیچ جا کم نمیاورد.انتخاب رنگ با فضای نمایشنامه سازگاری قابل قبولی دارد. فقط یکبار دیده می شود و در تمام طول اجرا به چشم نمیاید.تبریک. تنها در صحنه ی خودکشی آنتیگون بُعد لازم بمنظور القای فضای غار یا دخمه که نقطه قرار نمایشنامه است می توانست بهتر باشد.
– نور:
وسواس جالبی در نورپردازی بخرج داده شد. ولی به ظاهر امکانات سالن تا همین حد بوده است.
– بازیها:
تقدیر(تعبیر قشنگیست): بازی عالیست.انتخاب بازیگر بدون نقص-طراح لباس و گریمور کارشان زیباست.لزومی در انتخاب لباس سیاه به نظر نمیرسد.
تنها شخصیتی که بهترین پرداخت را دارد و در آمده است و اصلی ترین دلیل آن نداشتن نقش مقابل است.البته این نقش به هر شکلی ایفا شود محل ایراد چندانی نمیتواند داشته باشد. فقط نقطه ای که به نظر می آید تقدیر باید چند مجلس تانگو و باله ببیند!
– کرئون: در مونولوگها و مقابل آنتیگون کارش عالیست. اما در مقابل سایر بازیها به طور ملموسی افت می کند و یا به عبارت بهتر یک سر و گردن بازی وی بالاتر است و این اختلاف بچشم میاید. بازیگر شناخت کافی از نقش دارد و آنرا فهمیده- فن بیان عالیست و مسلط به نقش.کمترین تپقی در هر دو اجرا وجود نداشت. حالات صورت منعطف و زیباست.
– آنتیگونه: با چنین سن و سال و باالطبع تجربه اندک بازی عالیست. آینده تحسین برانگیز در انتظار وی است.
شخصیت عالی پرداخت شده هر چند چهره هنرمند چندان با نقش سازگار نیست. طراح لباس کارش ستودنی است. غالب رنگ بکار رفته گرم و سازگار با شخصیت است.//نقطه ای ظریف به نظر میاید توجهی نشده: شال گردن آنتیگون بسیار عالی با تلفیق رنگ آبی و قرمز در آمده است.اما نقطه: همون در بوسیدن شال گردن وی باید رنگ آبی را ببوسد البته چندان مهم نیست ولی باید اینگونه باشد.
بازیگر فهم دقیقی از نقش دارد.و همان مشکل کرئون در بازی آنتیگون بیشتر تاثیر گذاشته است و آن نقشهای مقابل وی که متنوع تر نیز هستند. بازی آنتیگون در نمی آید مگر با کرئون.
– ایسمن: بازیگر نقش را متوجه نیست.فقط نگران ادای دیالوگ خودش هست.عجول در حرکات.بدن آماده نیست و بسیار خشک.نقش اصلا در نیامده. ایسمن ترسوست سست عقیده است.خود آراست و…گامهای استوار ایسمن سن را می لرزاند که سنخیتی با شخصیت ندارد.و برای خروج از حس از قبل برنامه دارد.
– دایه: خیلی مختصر دایه کاملاً آذربایجانیست نه دایه دربار تب.
– مامور ۳۶۲۲: این شخصیت به سرنوشت دایه دچار است. در اولین برخورد یک مامور دون پایه با پادشاه چنین حرکاتی آنهم در خاستگاه نمایشنامه هیچ سنخیتی ندارد.چنین حرکات و لحن سخن در حد این نمایشنامه نیست.نمایشنامه تراژدی است. تماشاگر برای دیدن کمدی نیامده است آنهم کمدی بسیار ضعیف.
– همون: بازی متوسط.کار خود را می کند.فن بیان ضعیف است ولی بازی درامده.
– ملکه: بازی بسیار زیباست.هر چند نقش مختصر است ولی بازیگر داخل نقش است.گریم زیباست.
– ترجمه:
ترجمه قابل قبولی است. بسیار روان. اما مترجم اجازه بومی کردنم نمایشنامه را ندارد.نتوانسته در دیالوگهای کرئون و آنتیگونه دخل و تصرف کند و فرهنگ گفتگوی عمومی نمایشنامه را حفظ کرده ولی در نقشهای فرعی علی الخصوص دایه و ۳۶۲۲ تلافی کرده است و مشکل عمئه این اجرا (آذری کردن اجرا) را مبتلاست و شاید بانی این امر است.
– کارگردانی: روی دو نقش اصلی وسواس لازم و کافی بخرج داده شده ولی نقشهای فرعی بیشتر خودشان تمرین کرده اند و این مسئله کیفیت کل اجرا را تحت الشعاع قرار داده است. بازیها با همه در نیامده یا در اوج است و یا در فرود.
سخن آخر:
تشکر و قدردانی از تمام عزیزان. تنها نام این نمایشنامه برای بنده کافی بود که برای اولین بار در تبریز به سالن بروم و چنین اجرای زیبایی تداوم این امر را در پی خواهد داشت و من از این بابت نهایت تشکر را از تمام عوامل این نمایشنامه دارم. و موفقیت تک تک عزیزان را آرزومندم.
کاش سانس فارسی هم داشت، خیلی دوس دارم ببینمش اما ترکی رو هم بلد نیستم O:-)
حالا فهمیدم چرا با نمایشنامه اى که من خوندم فرق داشت من اون قدیمیه رو آنتیگونه رو خونده بودم به انگلیسى , like