کرگدن … ای کرگدن، تو چه زیبا خودت را ابراز می کنی!!!
یادداشت جناب سیروس مصطفی بهمناسبت بهروی صحنه بودن نمایش «کرگدن»
اشاره:
در بدو امر باید عرض کنم در این یادداشت بدون اینکه به سراغ جناب یونسکو بروم و ژانر نمایش های ایشان و مکتب ادبی که به آن قائل بودند و چگونگی پیدایش آن مکتب و آبشخور فلسفی آن اشاره کنم، مستقیما می روم سراغ اصل مطلب:
نمایشی به نام کرگدن به زبان ترکی (که خوشبختانه با گویش تبریزی هست) بهکارگردانی دوست هنرمندم جناب کامران قربانی در این ایام هرشب به روی صحنه تئاتر شهر تبریز متولد میشود. این نمایش در مقایسه با کار قبلی کامران -چیلیس- یک گام رو به جلو است؛ از یکدستی بازیها تا طراحی صحنه و در کل میزانسن. هرچند انتظارم بیشتر از اینها هم هست.
اما نقطه قوت و درخشان اینکار یقینا در خصوص معرفی چهرههای جدید بازیگری به چرخه تئاتر تبریز است که بدون اغراق باید به این موضوع دست مریزاد گفت. به استثنا سعید مولویان عزیز که وجودش غنیمتیست برای بازیگری شهرم، سایر بازیگران به نظر اولین کار جدی خود را تجربه میکردند؛ و بدون تعارف این برای من مایه دلگرمی بود. همه خوب بودند و صادقانه تلاش میکردند تا حقمطلب را ادا کنند. و این موضوع مبین هوش استراتژیک و قدرت ریسکپذیری کارگردان نمایش است؛ و یک نشانه خوب دیگر در حوزه پرورش هنرجویان که در نهایت به تولید نمایش با شاخصههای یک کار جدی ختم می گردد. و این موضوع نیز جای تبریک دارد. چون دغدغه حقیر نیز همواره همین بوده و هست که خروجی یک محیط آموزشی در حوزه تئاتر معیاری میتواند باشد جهت سنجش موفقیت آن مجموعه.
شایان ذکر است که موسیقی و افکت این نمایش بسیار قابل تحسین بود؛ فرهاد حقسالمی در این چند کار آخرش نشان داده که تئاتر را خوب میفهمد.
و نکته آخر باید از کامران عزیزم بخاطر تلاش و همت عالیاش جهت آشتی دادن تماشاگران تبریزی با نمایش و ارتقا سطح معلومات مخاطبین از جهان نمایش با اجرای نمایشنامههای مطرح جهان به زبان ترکی (شاخصهای مهم جهت جذب مخاطبان تبریزی) یک تشکر ویژه کرد.
و به امید روزهای پر از موفقیت و تولید نمایشهایی با کیفیت جهانی از گروه تئاتر آینا به انتظار می نشینیم.
سیروس مصطفی / تبریز / ۹ اسفند ۹۲
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرشیو:
این یادداشت در سال ۱۳۸۷ توسط جناب سیروس مصطفی بر اجرای نمایش کرگدن به کارگردانی فرهاد آئیش نوشته و در نشریه الکترونیکی تئاتر (پز) منتشر شده است:
به بهانه اجرای نمایش کرگدن در تبریز: كرگدن از يونسكو تا آئيش
مقدمه:
اين نوشته در پي تكرار مكررات در مورد ژانر نمايشي ابزورد و شاخصههای نمايشهايی از اين دست نبوده و نيست و فقط به ارائه چند فكت بسنده میكند؛ چرا كه گفتنیها را صاحب نظران در منابع مختلف گفتهاند.
اين نوشته صرفاً در مجالی اندک يادداشتی است به اجرای نمايش كرگدن به كارگردانی فرهاد آئيش كه در بروشور با عنوان ترجمه، اقتباس و كاگردان از ايشان ياد شده است.
* در مبحث تحليل هرآنچه را كه تا حال آموختهام را مرور میكنم؛ تحليل به لحاظ جامعه شناختی، به لحاظ فلسفی، بهلحاظ نشانهشناسی و … واقعيت اين است كه نمايش كرگدن را در اين حيطهها بسيار ضعيف يافتم:
– تحليل نمايش به لحاظ جامعه شناختي:
اگر ما دورهی نگارش اين نمايشنامه را بررسی نمائيم، متوجه اوضاع اسفناک آنزمان اروپا به لحاظ اجتماعی و سياسی خواهيم شد؛ دورانیكه بيانگر غلبهی ايدئولوژی و خودكامهگی بر اصول انسانی و اخلاقی گرديده و اروپا زير چكمههای نازیها و تقابل ايدئولوژی نازيسم و كمونيسم، در آتش و خون غرق شده بود؛ يونسكو با نمايشنامهی «کرگدن» انزجار خود را از وضعيت موجود و تبديل شدن انسانها به كرگدنهايی با پوستهای نفوذناپذير را نشان داد. حال امروز وقتي فرهاد آئيش اين نمايشنامه را در ايران به روی صحنه میبرد با چه فكر و انگارهی بديعای در حوزهی جامعه شناختی محل زايش اثر، با مخاطب خود روبرو میشود؟؟ با وجود آنكه اثر نسخهی اقتباسي بود و سعی در بيان كردن وضعيت موجود جامعهي ما را داشت، ولی به نظر نگارنده نشان دادن مفاهيم بزرگ صرفاً در قالب ديالوگهای نحيف و شكننده، آب در هاون كوبيدن است.
– تحليل نمايش به لحاظ فلسفي :
زمانیكه نويسنده و فيلسوف فرانسوي «آلبر كامو» فلسفهی نهيليسم را وارد ادبيات نمايشی و تئاتر نمود و با تشبيه نمودن زندگی نوع بشر به زندگی سيزيف و در نهايت پرداختن به اين موضوع كه انسان رنج و تلاش بيهودهاي برای زندگیكردن و زندهماندن مینمايد؛ – به قول كاليگولا: «همهی انسانها چه خوب، چه بد به خاطر جرم مرتكب نشده، محكوم به مرگند.» – در واقع قرنهای آينده را با زبان خودش پيشبينی میكرد. بعد از زمانیكوتاه اين فلسفه شديداً در ادبيات نمايشی نفوذ میكند تا حدی كه تبديل به يک ژانر نمايشي به نام ابزورد – نامی كه مارتين اسلين بعدها بر آن نهاد – میشود و نويسندگانی همچون: ساموئل بكت٬ اوژن يونسكو٬ آرتور آدامف، ژانژنه، ادوارد آلبي و … در اين نوع ادبی دست به پديد آوردن شاهكارهای بینظيری زدند. اين اجرا صرف نظر از ديالوگها (متن)،به لحاظ انگارهی عبثگرايانه در وجه ديداری بسيار فقير مينمود؛ حتی آن دكور حجيم هم كمكي به ايجاد انديشه در راستای مفاهيم ذكر شده نمیكرد و صرفاً محلهايی برای بازی بازيگران و صرفاً مكان اتفاقات نمايشنامه را آشكار مینمود!
– تحليل نمايش به لحاظ نشانهشناسي :
اين اثر به لحاظ نشانهشناسی هم موفق به نظر نمیرسد، چه دادههای آن در حيطهی نشانهشناسی بسيار ضعيف و شكنندهاند؛ اتفاقاً اگر كارگردان در اين حوزه دقت بيشتری را لحاظ میكرد، میتوانست نقصهای حوزههای ديگر را جبران نمايد، چون با نشانه میتوان مفاهيم خفته در بطن متن و همچنين انگارهها و افكار كارگردان اين نمايش را به محل زايش اثر ارتباط دهد٬ و شاخصههای شنيداری اثر را به شاخصههای ديداری تبديل گرداند.
بهعنوان مثال اگر اين نمايش را در حوزهی طراحیلباس از اين منظر مورد مداقه قرار دهيم، طراح محترم میتوانست با بهكارگيری رنگی مشخص و معين در لباس تمامی شخصيتها، موقعيت يا وضعيت مشترک يا نقص مشترک وضعيت موجود را نشان دهد (نشانهی نمادين)؛ يا اگر در نورپردازی از رنگهای سرد يا خنثی استفاده میشد میتوانست ترسيم كنندهی فضای نمايشی اين نوع از گونهی نمايشی را نشان دهد. هر چند در بعضي صحنهها سعی بر اين كار شده بود، مانند استفاده آقای بوتار از ماسک كرگدن و تاكيد بر ماسک بودن آن (نشانهی شمايلی) – كه شهاب حسينی آن نقش را ايفا مينمود – يا اشاره به سمت تماشاگران (نشانهی نمايهای) و مخاطب قرار دادن آنها توسط بازيگران، در پارهای ازصحنههای نمايش وجود داشت؛ اما اين اتفاقات – به خاطر عدم بكارگيری اينگونه تمهيدات در تنهي نمايش – آن لحظات را تبديل به لحظاتی سطحی و شعارگونه مینمود.
ديني كه ادا نشد!
غالباً از ژانر ابزورد با عنوان كمدی-تراژدی ياد میشود. كمدی-تراژدی سعی بر اين دارد، مفهوم مستتر در بطن اين واژه را در كوتاهترين تركيب ممكن بيان نمايد. در تبيين اين مفهوم بايد گفت كمدی-تراژدی ميخواهد اتفاقات رنجآور و وحشتناک بشری را بهزبان خنده (طنز) بيان نمايد و يا بهعبارتي سادهتر اين رويداد در لايههای رو و سطحی بسيار خندهدار است ولی در پس پشت اين ماجرای خندهدار، ترس و تنهايی و وحشت انسانی را – كه زندگی انسان عصر مدرن را احاطه نموده است – مطرح مینمايد. در اجراي اين نمايش شاخصههای بالا بسيار ناياب بود! و در نهايت میتوان گفت: اين اجرا، درک صحيحي از ژانر ابزورد را نداشت!
اركستر بدون رهبر و پارتيتور
در اين نوع نمايشها معمولاً شخصيت بهعنوان توده و يا نمايندهی فكری قشری از يک جامعه میباشد؛ بهخاطر همين هم اين نوع نمايشها، جنس خاصی از بازی را میطلبد كه میتوان استفاده از تكنيکهايی از قبيل حركات ژستوال، تئاتريكال و … – كه اغراق مهمترين مشخصهی اين نوع بازی هاست – نام برد.
در اين نمايش علي رغم اينكه از بازيگران چهره و حرفهای استفاده شده بود، با درک نكردن شاخصههای ذكر شده در سطور بالا، بازيگران بسيار دور از شخصيتهای نمايشی و دور از حد انتظار ظاهر شدند؛ تا حدی كه كار به سطح روخوانی متن با لباس و دكور تنزل داده شد. بازيهاي ناهمگن و متفاوت – مقايسه كنيد بازی مهدی هاشمی را با شهاب حسينی و همچنين بازی احمد ساعتچيان را با سعيد شيری – نمايش را در اين حوزه بسيار آشفته مینمود و در نهايت ما با اركستری مواجه شديم بدون رهبر و پارتيتور كه هر نوازندهای در هر دستگاهی كه دوست داشت، مينواخت.