اطلاعیه

اگر رویدادی وجود دارد که می‌خواهید بقیه هم از آن با خبر شوند، اطلاعات رویداد را (عکس و توضیحات مناسب)
به ایمیل info[at]ebultan.com ارسال نمایید تا به صورت رایگان و با نام خودتان در بولتن درج گردد.

تئاترنقدنقد و تحلیل

چند یادداشت درباره‌ی نمایش گم‌شدگان

چند یادداشت درباره‌ی نمایش گم‌شدگان
چند یادداشت درباره‌ی نمایش گم‌شدگان

چند یادداشت درباره‌ی نمایش گم‌شدگان

چند یادداشت درباره‌ی نمایش گم‌شدگان

طلحک: … اما تو منتظر معجزه نباش؛ تو فقط نیکی کن!

(دیوان نمایش: گمشدگان/بیضایی)

  • تاریخ چاپ اول نمایش‌نامه‌ی “گمشدگان” سال ۱۳۴۸ است. در این سال بیضایی چنان اعتباری کسب کرده است که علی‌رغم ترک تحصیلات دانشگاهی و نداشتن مدرک آکادمیک، از طرف دانشگاه تهران برای تدریس دعوت می‌شود. او پیش از نوشتن این نمایشنامه آثار شاخصی به کارنامه‌ی خود افزوده است. پهلوان اکبر می‌میرد(۱۳۴۲)، دنیای مطبوعاتی آقای اسراری و سلطان مار( ۱۳۴۵) و چهار صندوق(۱۳۴۶) تنها بخشی از نمایش‌نامه‌های بیضایی قبل از نگارش “گمشدگان” به حساب می‌آیند. بیضایی در زمان چاپ دیوان نمایش(۱۳۸۲)، یعنی بعد از ۳۶ سال، با برخی تغییرات در زبان شخصیت‌ها، این نمایش‌نامه را بازنویسی و چاپ می‌کند.
  • گمشدگان داستان مردمان روستایی است که همگی در تاریکی دست و پا می‌زنند. یوزباشی(محمدرضا قنبری)، که به تازگی از سفر حج برگشته می‌گوید که آن‌جا کسی(خدا) را ندیده، بعد از کش و قوس‌های فراوان و بعد از آن‌که راضی می‌شود اعمال بدش را جبران کند، هر چه می‌زند به در بسته می‌خورد تا این‌که در نهایت به آن‌جا می‌رسد که بگوید: همه‌ی درها بسته‌اس! و در انتها نیز زیر تابوت خود بایستد؛ پیرزن و پیرمرد(محمد اردوبادی و رقیه شادخواه) فقیری که دنبال یک لقمه نان می‌گردند تا شکم خود را سیر کنند و همیشه دیر می‌رسند؛ آیت و زهرا که به امید جایی بهتر می‌روند و دوباره به همان‌جایی که بوده‌اند برمی‌گردند؛ تحصیل‌داری(المان نیک‌مندان) که با کمک یوزباشی صاحب زن و زندگی عبرت(احد پاسبان‌طوس) شده و در نهایت با بازگشت عبرت زندگی‌اش بر باد می‌رود؛ عبرت که بعد از مدت‌ها حبس برگشته تا حق‌اش را بگیرد و فقط مرگ‌موش نصیب‌اش می‌شود؛ جوان چلاقی(محمد میخکی) که عاشق زهراست و نمی‌تواند راز دل‌اش را بگوید و در نهایت طلحک(بهرام حسن‌بابایی) که تنها شاگرد کلاس نداشته‌اش او را رها می‌کند! همه‌ی شخصیت‌های نمایش گمشدگان، در تاریکی زندگی‌شان گم شده‌اند! جانعه‌ی به تصویر کشیده شده در گمشدگان، جامعه‌ای غرق در ریاکاری و منفعت‌طلبی است. جامعه‌ای که همه به فکر شکم و جیب خود هستند و کسی به فکر دیگری نیست و نیکوکاری فقط یک معامله‌ی سودآور است! مردمانی که زیارت‌شان، دعایشان، سلام‌شان و دست کمک دراز کردن‌شان، همه و همه، مبتنی بر یک معامله‌ی سودآور است! تاریکی‌ای که بر دنیای این نمایش سایه افکندهو شخصیت‌ها در آن دست و پا می‌زنند، برآمده از فسادی‌ست که خودشان هر لحظه آن را تولید می‌کنند و جای تعجبی ندارد که طلحک، مرد دانای نمایش، شاگردی در مکتب‌خانه‌اش ندارد. جاهلان، از آموزه‌های طلحک گریزانند. یا او را دیوانه می‌خوانند و به حرف‌هایش می‌خندند یا هم‌چون تنها شاگردش، از دست او و آموزه‌هایش فرار می‌کنند.

بیضایی در گمشدگان لبه تیز انتقاد خود را متوجه مردم جامعه‌اش کرده است. جامعه‌ای که هر لحظه فساد را باز تولید می‌کند. جامعه‌ی امروز ما نیز چندان با جامعه‌ای که متن نمایش در آن پرورانده شده و به نگارش درآمده، نه تنها توفیری ندارد بل‌که شاید بتوان ادعا کرد، بیش از آن دوران، در ریاکاری و دروغ و فساد غرق شده است. از این منظر، ما نیز، گمشدگانی هستیم که به تماشای “گمشدگان” نشسته‌ایم! با توجه به این نکته است که می‌توان به رامین راستی، به خاطر انتخاب متنی این‌چنین مناسب و متناسب با احوالات امروز، تبریک گفت.

بیضایی نمایش‌نامه گمشدگان را همان طور که در توضیح صحنه نوشته، هوش‌مندانه، برای صحنه‌ی گرد پیش‌بینی کرده است. در دنیایی که همه بیهوده، دنبال خوش‌بختی و نجات می‌گردند، صحنه‌ی گرد می‌تواند نشانه‌ای از این چرخش بیهوده باشد. با این حال، محمدرضا قنبری به عنوان طراح صحنه، هر چند ایده‌ی صحنه‌ی گرد را به کناری نهادی، ولی شعور و خلاقیت خود را به کار بسته تا صحنه‌ای فراهم سازد که تکمیل کننده‌ی زیرمتن‌های نمایش باشد و تاثیر حسی آن را افزایش دهد. انتخاب سالن استاد صادقی تئاتر شهر تبریز برای نمایش گمشدگان، مزایای زیادی دارد. تاریکی این سالن بلک‌باکس، واقع شدن آن در زیرزمین، و کوچک بودن آن برای بازی بیست و هشت بازیگر، همه و همه، می‌توانند حس تاریکی و خفقان‌آور نمایشنامه را القا و بدان کمک کنند. مخاطب، زمانی که پا به زیرزمین می‌گذارد، تو گویی، وارد دنیایی غرقه در سیاهی می‌شود. از طرف دیگر، طراحی کمینه‌گرایانه‌ی صحنه نیز، که در آن چیزی چز چند شاخه‌ی خشکیده دیده نمی‌شود، هم به لحاظ معنایی و هم به لحاظ حسی، بدبختی و بی‌چیزی شخصیت‌های دارا و ندار نمایش‌نامه را به رخ می‌کشد. از طرف دیگر، نبودن دکور، جا را برای بازی با نور باز کرده است. طراحی نور-که مسئولیت آن، باز بر عهده‌ی محمدرضا قنبری، این همه‌فن‌حریف تئاتر تبریز، قرار دارد- نه تنها جای خالی دکور را پر کرده است، بل‌که، در بسیاری از لحظات نمایش، استفاده‌ی خلاقانه از آن، بار معنایی صحنه را غنا می‌بخشد.

از طرف دیگر، رامین راستی به عنوان کارگردان نمایش، از عهده‌ی میزانسن‌بندی شخصیت‌های پرشمار نمایش برآمده است. او که پیش از این نیز تجربه‌ی صحنه‌های پر از بازیگر را در نمایشی هم‌چون “ستارخان” کسب کرده، آن تجربه‌ها را به کار بسته تا بیست و هشت بازیگر را در سالن کوچک بلک‌باکس، طوری کارگردانی کند، که مخاطب در عین احساس تکثر شخصیت‌ها، با آشفتگی صحنه مواجه نشود.

با این حال و علی‌رغم تمام نکات قوتی که ذکر شد، نمایش گمشدگان از برخی ضعف‌ها هم برخوردار است که به طور گذرا به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود.

لهجه‌ی یک بازیگر جزو عناصر شخصیت‌پردازی او به حساب می‌آید و زمانی که داشتن لهجه توضیح و توجیحی نداشته باشد، به جای کمک به شخصیت‌پردازی، به عاملی در جهت تخریب آن بدل می‌شود. در این میان لهجه‌ی شدید یکی از بازیگران و لهجه‌ی متفاوت بسیاری دیگر از بازیگران، که هیچ دلیل منطقی برای استفاده تعمدی از آن ندارند، باعث می‌شود که مخاطب، تمام این‌ها را به حساب ضعف بازی و بی‌توجهی کارگردان به یکی از مهم‌ترین عوامل شخصیت‌پردازی بگذارد. وقتی تمام المان‌های نمایش اشاره به این دارند که همه‌ی کاراکترها مدت زمانی مدید را در جوار هم و در یک جغرافیا سپری کرده‌اند، لهجه متفاوت بازیگران، هیچ توضیح منطقی را برنمی‌تابد و فقط عاملی می‌شود برای ایجاد فاصله مخاطب با نمایش. از سوی دیگر با توجه به اهمیت بازی، مخصوصا در این نمایش(چرا که فاصله کم مخاطب با صحنه، نبود دکور و حضور بازیگران در زیر نور بدون هیچ عنصر دیگری که توجه مخاطب را به خود معطوف می‌کند، باعث می‌شود نگاه مخاطب دقیقا روی چهره و حرکات بازگران قفل شود!)، باید گفت که بازی‌ها از تناسب چندانی برخوردار نبودند. بازی رئالیستی بازیگرانی هم‌چون بهرام حسن‌بابایی و بیتا سعادت در مقابل بازی‌های اغراق‌آمیز دیگر بازیگران به آسانی به چشم می‌زد. هر چند تلاش‌های این بازیگران، برای ارائه‌ی شخصیت از کارکترهای تیپیکال نمایش، ارزش‌مند است، ولی نتیجه‌ای که به بار می‌آورد، ایجاد ناهماهنگی در بازی‌هاست. شاید اگر دیگر بازی‌گران نیز به اندازه‌ی این دو بازیگر، از ارائه‌ی بازی‌های غلوآمیز دوری می‌کردند، نمایش گمشدگان کیفیت متفاوتی پیدا می‌کرد. مسئله‌ی مهم دیگر اختصاصا به تحلیل شخصیت طلحک مربوط می‌شود. این شخصیت، به گواه نمایشنامه، به نوعی بازآفرینی کاراکترهای آشنایی هم‌چون بهلول است که در ادبیات ایران به کرات به آن‌ها شاره شده است. چه این‌که در برخی صحنه‌ها هم از روایت‌های معروف در مورد این شخصیت بهره گرفته شده است. ولی آن‌چه در نمایش، به نظر می‌رسد در تحلیل این شخصیت، بازیگر و کارگردان، راه خطا را در پیش گرفته‌اند. طلحک نمایش گمشدگان، در برخی صحنه‌ها مخصوصا، آن دیوانه‌ی عاقل انسان‌دوستی نیست که از او انتظار داریم. قهقه‌های مستانه‌ی او در صحنه‌ی ابتدایی، وقتی که سیب پیرمرد و پیرزن را می‌خورد، کتک‌هایی که در صحنه‌های متعددی به شاگردش می‌زند و…، همه و همه باعث می‌شوند که مخاطب نه تنها نتواند با او احساس نزدیکی کند بل‌که حتی گاهی از او دور می‌شود. تکنیک فاصله‌گذاری نیز که در برخی از صحنه‌ها به کار رفته، که در آن‌ها ناگهان طلحک جدی می‌شود، متاسفانه کاربرد خاصی نمی‌یابد.

از طرف دیگر، نمایشنامه گمشدگان به اندازه کافی طولانی‌ست و شاید به همین دلیل در متن نمایشنامه هیچ اشاره‌ای به رفتن نور و تاریک شدن صحنه نشده است. این در حالی‌ست که تاریک و روشن شدن متعدد و متناوب صحنه در طول اجرای نمایش، بدون این‌که کمکی برای انتقال معنا و حس نمایش‌نامه بکند، فقط مدت زمان نمایش را افزایش داده است(حالا بگذریم از این‌که نمایشی با تایم دو ساعت را معلوم نیست به چه دلیل در ابتدای اجرا، یک و ساعت و نیم اعلام می‌کنند!). تنها استفاده‌ای که ظاهرا در برخی صحنه‌ها از تاریکی می‌شود، ترساندن بیهوده‌ی مخاطبان با فریاد‌های بازیگران است. این فریادها نه تنها کارکردی در راستای نمایش ندارند بل‌که مخاطب را به این فکر وا می‌دارند که نکند عوامل اجرایی از به خواب رفتن مخاطبان ترسیده‌اند!

فرم‌های به کار رفته در برخی از صحنه‌ها، که یادآور تئاترهای چند دهه‌ی گذشته است(تئاترهایی که اغلب رویکرد دینی و یا دفاع مقدسی داشته‌اند و رامین راستی نیز در همان دوران آن‌ها را تجربه کرده است)، هر چند می‌تواند نگاهی دگراندیشانه و متفاوت را در تئاتر امروز به وجود بیاورد و برای مخاطب جوان امروز جذابیت نیز داشته باشد، ولی به دلیل طراحی نه چندان خلاقانه، از ایجاد حسی تاثیرگذار ناتوان است. در کنار هم قرار گرفتن چند بازیگر، الزاما فرمی معنادار ایجاد نمی‌کند!

پ.ن: این‌که بعد از سال‌ها نمایشی از بهرام بیضایی(گیرم با حذف‌های با معنا) را در صحنه‌ی تئاتر تبریز می‌بینیم شاید بتواند نویدی باشد برای این‌که، تئاتری‌های شهرمان، می‌توانند دیگر آثار این بزرگ‌مرد تئاتر ایران را، بر روی صحنه ببرند.

 

اکبر شریعت

 

۲ نظر

  1. من مهدی اسعدی هستم و تو این نمایش نقش شاگرد طلحک رو بازی کردم و میتونم بگم از نظر من این یکی از بهترین نمایش های صحنه ایی بود که من دیده وتوش بازی کردم.امیدوارم این طور مشکلات {مشکلات یوز باشی}هیچ وقتی پیش نیاد وبرای همه عبرتی بشه.مرسی .

  2. ممنونم از آقای شریعت که با قلم خوب و نقد خود روشنگری ایجاد میکنن..
    شلوغ کردن سن و اکت های های همزمان با میزانسن های مختلف و تو کار های قبلی ایشون دیده بودم , اما متاسفانه فرصت نشد این نمایش و ببینم.. و خوشحالم ک چیزی و از دست ندادم..

پاسخ دهید