ناگقته های دلداده ۲۴ سال پیش نمایش کرگدن
یادداشتی برای «کرگدن» این روزهای تبریز (بخش دوم)
قریب به ۲۴ سال قبل بود که «کرگدن» در تبریز اجرا شد.
با ترکیبی از بازیگران قدیم و جدید و حذف و جرح و تعدیلهایی که اجباری بود. اجباری به خاطر شرایط، زمان اجرا، توقّعات ِ موجود و نیز احتیاطهای ِ لازم و گاه بیجا که همیشه به خود سانسوری و ممیّزی خود ِهنرمندان برمیگردد که شدیدتر و سختتر از خود ممیّزان است !…
اجرای «کرگدن» جدید را درست ۲۴ سال بعد به کارگردانی ِ «کامران قربانی» دیدم …
سالها قبل خودم در نقش «دودار» روی صحنه بودم و چیزی از اجرا ندیدم !!! … ولی سالها بعد، باز «دودار» بودم و اینبار نه در اجرا که درجایگاه تماشاگران و چونان یک «کرگدن» …
آقای «قربانی» این کرگدن را با جوانان کار کرده بود که شاید بعضی از آنها اولین بار بود که روی صحنه بودند (به جز جوانی به نام «میر سعید مولویان» که بسیار پیر مینمود و هر از گاهی احساس میکردم دارد پیران را به تعظیم وا می دارد!…
از اجرای آن شب خوشم آمد به چند دلیل ( اجرای پنجشنبه ۸ اسفند):
1 ) یکدستی بازیگران به جهت انتخاب …
2 ) ریتم کار
3 ) بده بستان های ِ بازی
4 ) جنس و رنگ اجرا و بازی ها
5 ) نوع تماشاگران و حس غالب بر فضا
6 ) ترجمه یِ ترکی ِ عالی و ملموس
و …
اجرای «کرگدن» یک انتخاب هوشیارانه است . انتخابی که نشان از شعور یک کارگردان و گروهش دارد. توجه به شرایط و اوضاع و دقت جامعه شناسانه به ضرورت ِ اجرای یک اثر، نشان از آگاهی یک کارگردان و گروه همراهش می تواند داشته باشد .
اینکه یک هنرمند باید بداند کی و کجا ، کدام کار را به نمایش بگذارد ، می تواند بیانگر بصیرت و شعور یک کارگردان باشد. (چیزی که این روزها در تئاتر تبریز گل کرده است و هنرمندان تئاتر تبریز ، هر کدام با نگاه و اندیشه و علاقه و سلیقه یِ خود دست بدین کار می زنند و این فرصتی است مغتنم و کامل و پویا و پایا برای همیشه و هنوز !…)
صدای پای کرگدن را باید همه بشنویم و از خود بپرسیم و بترسیم که ما کی کرگدن خواهیم شد و آیا خواهیم شد ؟… کرگدن شدن به یک تعبیر شهامت می خواهد و قدرت لازم دارد و به تعبیری دیگر حماقت خواهد بود و کابوسی پر از ترس و هراس …
و بعد چقدر کرگدن را باید که بشماریم تا به باور این نکته برسیم که این همه برای ما آشنا هستند .
اجرای «کرگدن» در تبریز و در آن شب ، همین باور را در من بیدار کرد که چقدر کرگدن در اطراف من بود و من آنها را نمی دیدم و نمی شناختم و شاید در آینه هم ندیده بودمشان !…
ترجمه یِ ترکی اثر نیز برایم جالب بود و زیبا … سرکار خانم «منیره اکبر پوران» کاری مهم را به خوبی انجام داده بودند بی آنکه لطمه ای به متن و مفاهیم آن و نیز درونمایه یِ اثر زده باشند . و این برایم بسیار جذّاب بود .
استفاده از جوانان و به نوعی معرفی تازه های ِ تئاتر به شهرمان نیز از دیگر حرکات جسورانه آقای ” قربانی ” بود . جوانانی که هر چند گاه حس می شد برای بازیشان (در چنین اثر بزرگ و سخت و صعبی) زود است (به خاطر جنس صداهایشان و زمختی ِحرکاتشان و بیان و لحنها) ولی تمام زحمت و تلاششان محسوس بود و در عین حال شهامت کارگردان نیز قابل تقدیر …
برانژه و نیز «دیزی» و البته «دودار» و «ژان» – نه در صحنهیِ آغازین – از نوع دیگر بودند …
در مورد برانژه و بازی «میر سعید مولویان» باید بگویم نخبه و نابغهای در تئاتر تبریز با این بازیگر دارد تعریف میشود. بازیگری که مسلط به بدن خود است و صدایش را میشناسد و بر حافظه عضلانیاش تسلط کامل دارد. «مولویان» هنوز در آغاز است و هنوز حرفهای زیادی برای سالهای آتی دارد …
او با «سیروس مصطفا» و «مهرداد نیکجو» و «حامد رسولی» وزنه های تئاتر تبریز خواهند شد …
آرایه ها و آرایش نویِ صحنه (در کمال سادگی و فقر) – شاید! – میزانسن و رفتار مناسب با متن و اتفاقات و حرکات افقی و عمقی باعث شده بود که در برخی صحنه ها شاهد بازی های یکدستی از بازیگران این اثز باشیم .
این مهم بیشتر در بازی «برانژه» و گاه «ژان» – در صحنه یِ کرگدن شدنش – نمود داشت .
و اما در کلّ …
«قربانی» کارگردان مهمی است . ( در کنار پوریان ، حجازی ، ایرانزاد ، افسایی و ریاضی ) …
«قربانی» دارد برای خود هویّتی و شناسنامه ای صادر میکند.
این امر دارد در تئاتر تبریز شناسنامهای میشود برای آثار … نسل حاضر ِ تئاتر تبریز دارند تعریفی نو از تئاتر ِ پوستانداختهیِ تبریز ارائه میدهند. و «کرگدن» گام مهمی در اینراه برداشته است به دلیل ِمعرفی نیروهایی جوانتر و تازه … که این برای بنده بسیار مهم و با ارزش است.
و «قربانی» را به دلایلی چون انتخاب ِمتون، مطالعه و آگاهی به زمان ِخویش، ترجمه کردن آثار با ارزش به ترکی، و بالاخره بازکردن عرصه برای جوانان نوپا …
و باز به همین خاطر «کرگدن»ِ آقای «قربانی» را دوست میدارم و در برابر هنرمندانی که در این اثر همکاری داشته اند به پا می خیزم …
اجرای ِ«کرگدن» برای جامعهیِ امروز یک نیاز اساسی بود تا شناخت پیدا کنیم از کرگدنهای ِ درونمان و … در آینهیِ چشمانمان آنها را بیابیم …
قریب به ۲۴ سال قبل بود که «کرگدن» در تبریز اجرا شد.
با ترکیبی از بازیگران قدیم و جدید و حذف و جرح و تعدیلهایی که اجباری بود. اجباری به خاطر شرایط، زمان اجرا، توقّعات ِ موجود و نیز احتیاطهای ِ لازم و گاه بیجا که همیشه به خود سانسوری و ممیّزی خود ِهنرمندان برمیگردد که شدیدتر و سختتر از خود ممیّزان است !…
اجرای «کرگدن» جدید را درست ۲۴ سال بعد به کارگردانی ِ «کامران قربانی» دیدم …
سالها قبل خودم در نقش «دودار» روی صحنه بودم و چیزی از اجرا ندیدم !!! … ولی سالها بعد، باز «دودار» بودم و اینبار نه در اجرا که درجایگاه تماشاگران و چونان یک «کرگدن» …
آقای «قربانی» این کرگدن را با جوانان کار کرده بود که شاید بعضی از آنها اولین بار بود که روی صحنه بودند (به جز جوانی به نام «میر سعید مولویان» که بسیار پیر مینمود و هر از گاهی احساس میکردم دارد پیران را به تعظیم وا می دارد!…
از اجرای آن شب خوشم آمد به چند دلیل ( اجرای پنجشنبه ۸ اسفند):
1 ) یکدستی بازیگران به جهت انتخاب …
2 ) ریتم کار
3 ) بده بستان های ِ بازی
4 ) جنس و رنگ اجرا و بازی ها
5 ) نوع تماشاگران و حس غالب بر فضا
6 ) ترجمه یِ ترکی ِ عالی و ملموس
و …
اجرای «کرگدن» یک انتخاب هوشیارانه است . انتخابی که نشان از شعور یک کارگردان و گروهش دارد. توجه به شرایط و اوضاع و دقت جامعه شناسانه به ضرورت ِ اجرای یک اثر، نشان از آگاهی یک کارگردان و گروه همراهش می تواند داشته باشد .
اینکه یک هنرمند باید بداند کی و کجا ، کدام کار را به نمایش بگذارد ، می تواند بیانگر بصیرت و شعور یک کارگردان باشد. (چیزی که این روزها در تئاتر تبریز گل کرده است و هنرمندان تئاتر تبریز ، هر کدام با نگاه و اندیشه و علاقه و سلیقه یِ خود دست بدین کار می زنند و این فرصتی است مغتنم و کامل و پویا و پایا برای همیشه و هنوز !…)
صدای پای کرگدن را باید همه بشنویم و از خود بپرسیم و بترسیم که ما کی کرگدن خواهیم شد و آیا خواهیم شد ؟… کرگدن شدن به یک تعبیر شهامت می خواهد و قدرت لازم دارد و به تعبیری دیگر حماقت خواهد بود و کابوسی پر از ترس و هراس …
و بعد چقدر کرگدن را باید که بشماریم تا به باور این نکته برسیم که این همه برای ما آشنا هستند .
اجرای «کرگدن» در تبریز و در آن شب ، همین باور را در من بیدار کرد که چقدر کرگدن در اطراف من بود و من آنها را نمی دیدم و نمی شناختم و شاید در آینه هم ندیده بودمشان !…
ترجمه یِ ترکی اثر نیز برایم جالب بود و زیبا … سرکار خانم «منیره اکبر پوران» کاری مهم را به خوبی انجام داده بودند بی آنکه لطمه ای به متن و مفاهیم آن و نیز درونمایه یِ اثر زده باشند . و این برایم بسیار جذّاب بود .
استفاده از جوانان و به نوعی معرفی تازه های ِ تئاتر به شهرمان نیز از دیگر حرکات جسورانه آقای ” قربانی ” بود . جوانانی که هر چند گاه حس می شد برای بازیشان (در چنین اثر بزرگ و سخت و صعبی) زود است (به خاطر جنس صداهایشان و زمختی ِحرکاتشان و بیان و لحنها) ولی تمام زحمت و تلاششان محسوس بود و در عین حال شهامت کارگردان نیز قابل تقدیر …
برانژه و نیز «دیزی» و البته «دودار» و «ژان» – نه در صحنهیِ آغازین – از نوع دیگر بودند …
در مورد برانژه و بازی «میر سعید مولویان» باید بگویم نخبه و نابغهای در تئاتر تبریز با این بازیگر دارد تعریف میشود. بازیگری که مسلط به بدن خود است و صدایش را میشناسد و بر حافظه عضلانیاش تسلط کامل دارد. «مولویان» هنوز در آغاز است و هنوز حرفهای زیادی برای سالهای آتی دارد …
او با «سیروس مصطفا» و «مهرداد نیکجو» و «حامد رسولی» وزنه های تئاتر تبریز خواهند شد …
آرایه ها و آرایش نویِ صحنه (در کمال سادگی و فقر) – شاید! – میزانسن و رفتار مناسب با متن و اتفاقات و حرکات افقی و عمقی باعث شده بود که در برخی صحنه ها شاهد بازی های یکدستی از بازیگران این اثز باشیم .
این مهم بیشتر در بازی «برانژه» و گاه «ژان» – در صحنه یِ کرگدن شدنش – نمود داشت .
و اما در کلّ …
«قربانی» کارگردان مهمی است . ( در کنار پوریان ، حجازی ، ایرانزاد ، افسایی و ریاضی ) …
«قربانی» دارد برای خود هویّتی و شناسنامه ای صادر میکند.
این امر دارد در تئاتر تبریز شناسنامهای میشود برای آثار … نسل حاضر ِ تئاتر تبریز دارند تعریفی نو از تئاتر ِ پوستانداختهیِ تبریز ارائه میدهند. و «کرگدن» گام مهمی در اینراه برداشته است به دلیل ِمعرفی نیروهایی جوانتر و تازه … که این برای بنده بسیار مهم و با ارزش است.
و «قربانی» را به دلایلی چون انتخاب ِمتون، مطالعه و آگاهی به زمان ِخویش، ترجمه کردن آثار با ارزش به ترکی، و بالاخره بازکردن عرصه برای جوانان نوپا …
و باز به همین خاطر «کرگدن»ِ آقای «قربانی» را دوست میدارم و در برابر هنرمندانی که در این اثر همکاری داشته اند به پا می خیزم …
اجرای ِ«کرگدن» برای جامعهیِ امروز یک نیاز اساسی بود تا شناخت پیدا کنیم از کرگدنهای ِ درونمان و … در آینهیِ چشمانمان آنها را بیابیم …
سعید جلوهگری ۱۰ اسفند ۹۲