چه چیز را همه میدانند؟
شاید بهتر باشد نقد فیلم «همه میدانند» را با این سوال مبنایی شروع کرد که راستی چه چیزی را همه میدانند؟ در واقع، عنوان فیلم جدید اصغر فرهادی میتواند طعنهای باشد به شگرد اصلی او در فیلمهایش که اجازه نمیدهد همه چیز را همه بدانند. اما در فیلم «همه میدانند» به نظر میرسد او چندان اصراری در پنهان کردن راز مگوی فیلم ندارد. تقریبا همهی اهالی دهکده از رابطهی عاشقانه لائورا و پاکو در گذشته خبر دارند و حتی در برج ساعت کلیسا هم اسامی این دو به عنوان دو عاشق نوشته شده است. حتی فاش شدن اینکه ایرنه دختر پاکو است، چندان تعجبی بر نمیانگیزد چرا که سرخوشی و جنب و جوش ایرنه، شخصیت پرانرژی و شادمان پاکو را به یاد میآورد، تا الخاندروی آرام و مذهبی را که شوهر فعلیِ لائورا است. فیلم «همه میدانند» داستانی را روایت میکند از آمدن لائورا(پنه لوپه کروز) به همراه دو فرزندش به روستای محل تولدش در اطراف مادرید برای شرکت در مراسم ازدواج خواهرش. همسر لائورا، (الخاندرو) آنها را به دلایلی که دقیقا بیان نمیشود همراهی نمیکند. فیلم با معرفی شخصیتها شروع میشود و ما اعضای خانوادهی لائورا را به تدریج میشناسیم. از میان دیگر شخصیتهای فیلم، پاکو، با آن شخصیت جذاب، مهربان و پرجنب و جوش، خود را به مرکز درام میکشاند و به عنوان عاشق سابق لائورا به بینندگان معرفی میشود.
همه میخواهند بدانند چه کسی پشت قضیه است و چگونه میشود دختر را نجات داد و در عین حال به همدیگر شک میکنند. با وجود این، فیلم «همه می دانند» در قالب ژانر تریلر به همان سینمایی ختم میشود که فرهادی دلمشغول آن است یعنی مطالعه در روابط و واکنش آدمها در شرایط بحرانی. در واقع لایهی تریلر فیلم پیچیدگیهای روابط انسانی در یک روستا، یعنی ترکها و گسلهای قدیمی و نهفتهی آن را دوباره فعال میکند و به فرهادی این امکان را میدهد که دوباره به مضامین خود از قبیل اخلاق، دروغ، تردید، صداقت و قضاوت در برگردد. از میان این روابط، رابطهی دردناک و التیام نایافتهی لائورا و پاکو است که در نقطهی ثقل درام قرار میگیرد، چرا که گرهگشایی از حادثهی اصلی فیلم، یعنی نجات دختر ربوده شده، تابعی میشود از مواجههی صادقانهی پاکو و لائورا با زوایای پیدا و پنهان رابطهی خود در گذشته، و گردن گرفتن مسئولیت پدری ایرنه توسط پاکو. اینجاست که ایدهی اصلی فیلم فرهادی رخ مینماید. رستگاری، در قبول مسئولیت و پرداخت هزینهی کارهایی است که انجام دادهایم. پاکو در گذشته زمینهایِ لائورا را ارزان خریده و از او صاحب دختری شده است، بیآنکه خود خبر داشته باشد. دختری که الان نجاتش به پرداخت پول توسط خود پاکو بستگی دارد، پولی که تنها او میتواند جور کند. اما اگر به سوال آغازین این نوشته برگردیم، همه از رابطهی لائورا و پاکو خبر داشتند. اما آگاهی واقعی، آگاهی لائورا و پاکو ازگذشتهی خودشان است. آگاهی واقعی، مواجههی مسئولیتشناسانه و پذیرش تکلیف اخلاقی در قبال پیامدهای هر نوع رابطهای است. در واقع، تنها پاکو و لائورا بودند که میدانستند چه آسیبی به همدیگر و دیگران زدهاند و تنها آنها بودند که میدانستند برای رستگاری چه باید بکنند. همچنانکه در یک گفتگو، پاکو در حالی که برای غلبه بر تردیدهایش تلاش میکند به همسرش که تلاش دارد او را از فروختن زمینها برای تامین پول آزادی ایرنه منصرف کند میگوید «میدانم چه میکنم!».
«همه میدانند» البته در ردیف کارهای بزرگ فرهادی نیست. فیلم در چارچوب یک تریلر ضعفهای جدی دارد. به ربایندگان ایرنه و انگیزهی اقدام آنها توجهی نمیشود. این قسمت فیلم کاملا در حاشیه است. روابط شخصیتهای اصلی فیلم(مثلث لائورا، پاکو والخاندرو) و گذشتهی آنها در هالهای از ابهام باقی میماند. تماشاگر نمیداند که چرا لائورا، شخصیت گرم و سرخوش پاکو را علیرغم آنکه عاشقش بوده، رها کرده و با الخاندرو ازدواج میکند. از شخصیت الخاندرو هم جز اینکه الکلی و بیکار بوده و مذهبی است، اطلاعات دیگری به ما داده نمیشود. و مهمتر از همه، فیلم پایانبندیهای باز و غافلگیر کنندهی فیلمهای دیگر فرهادی را ندارد و شاید بشود گفت که فیلم اصلا هیچ جا آدم را غافلگیر نمیکند.
نشر از بولتن فرهنگی هنری تبریز