” پنچری ” همهگیر؟!
تراپس، تاجری شیک و به ظاهر موفق شب هنگام در جادهای در پی تجارتش میرود که گرفتار ” پنچری” میشود و ناگزیر مهمان خانهای وهمانگیز. خانهای با چهار ساکن بازنشسته که هر یک روزگاری سرآمد شغل خودشان بودند…
ساکنین به جای هزینه اقامت، تراپس را دعوت می کنند به شرکت در بازی بنام ” عدالت ” که برای سرگرمی خودشان طراحی کردهاند.نقش آفرینی در این بازی از این قرار است که ساکنین شغلهای قدیمی خود یعنی قاضی، دادستان و وکیل مدافع را برعهده دارند و هر مهمانِ ناخواندهای که وارد منزل آنها میشود، نقش متهم…
تراپس با شنیدن نام بازی یعنی ” عدالت ” میخندد و میگوید ” جداً وحشتناکه! ” و امّا آیا واقعاً عدالت وحشتناک است؟
وکیل مدافع، متهم را با یک نوشیدنی به تراس خانه دعوت میکند و به وی هشدار میدهد که پشت هر کلام و صحبت دادستان منظور و قصدی نهفته است و تراپس با اعتماد به نفس کامل اشاره می کند که ” حواسش هست”….
تراپس که انتظار داشت دادگاه در یک فضای رسمی و جدّی برگزار شود، سرمیز شام یکّه میخورد و با خنده حضار سرمیز شام متوجّه میشود که استنتاق و بازجوئی از وی خیلی وقت است که شروع شده. تراپس با انواع اقسام نوشیدنی ها رفته رفته بر مستیاش افزوده می شود و با هر سوال دادستان، پردهای از زندگی خود میگشاید.
در ابتدای ورود به بازی و لحظهای که تراپس ادّعا می کند که زندگی پاک و سالمی دارد، با خنده شدید جمع مواجه میشود. دادستان میگوید ” همچین موجودی اصلا خلق نشده است! ” و در ادامه اضافه میکند ” همه گناهکاراند امّا فقط نمی دانند که گناهکاراند! “. دادستان این ادعّای خود را ثابت میکند. آنجا که از اعترافات متهم داستانی خلق میکند و با استناد به آن، قاضی حکم به اعدام میدهد. علاوه بر حکم قاضی خود تراپس هم بر مجرم بودن خود، اعتقاد پیدا کرده است!
در این لحظه است که ساکنِ ساکتِ چهارم، که جلادی کارکشته است دست مجرم را گرفته و با آرامش به سوی مسلخ اعدام حرکت میکنند. ” عجب کابوسی بود…!!! ” آخرین جملهایست که تراپس با حالتی وحشتزده و ظاهری پریشان به خود میگوید. گویی که اجرای عدالت برای او یک کابوس است!
با اتمام نمایش و سیاهی صحنه، تماشاگر در خود غرق شده و درگیر چالشی در درونی میشود. چالشی که در پی یافتن پاسخ برای آن است. پاسخ به این پرسش که آیا واقعاً همه ما گنهکاریم؟ حتی خود من؟
هیچ دادگاه حقیقیای با آن کیفرخواست دادستان، حکم به محکومیت تراپس نمی دهد. امّا در این دادگاه خصوصی نه تنها قاضی حکم به مجرم بودن می دهد، خود تراپس هم از عمق جان به این عمل خود باور پیدا می کند و درخواست مجازات دارد!
هر انسانی، خود با یک فطرت دست نخورده میتواند این دادگاه را برای خود تشکیل دهد و تک تک کٌنشهای خود را زیر ذرهبین قرار دهد و اثرات و نتایج کِردار خویش را واکاوی کند. بنگرد که چه اثراتی بر پیرامون خویش داشته است؟ اثرات نیک یا شر؟ و اینجاست که برخلاف ادعای دادستان مشخص میشود که همه گناهکار نیستند. هستند بسیار افرادی که همواره در راستای تعالی بشریت تلاش کرده اند. هر چند که مصداق این بشریت فرزندی باشد برای پدری یا ملّتی باشد برای حاکمی. و اگر این دادگاه یا به عبارتی ” خودنظارتی ” و به معنای دقیق ” تقوا ” در وجود انسان نهادینه شود، دیگر عدالت نه خندهدار خواهد بود و نه وحشتناک…
نمایش با بازی تحسین برانگیز نقش اول به همراه غافلگیرهایی برای مخاطب و نورپردازی حساب شده، که حاصل تلاش و دقت کارگردان میباشد، اثرگذاری بیشتری را به دنبال داشت. ضعف کار که بیشتر به نمایشنامه برمیگردد، نقش وکیل مدافع بود. همانطور که گفته شد ضعف از نمایشنامه اثر است که از همان ابتدای داستان مشخص بود که متهم در انتها مجرم شناخته خواهد شد و وکیل مدافع قادر نخواهد بود از موکلش دفاع کند.
حامد قویفکر / آذرماه نود و پنج
عکس ها از مهسا جمالی