افتتاح تا اختتام دومین جشنواره تئاتر فجر استانی آذربایجان شرقی، از متن نمایشها تا حواشی جشنواره
افتتاح تا اختتام دومین جشنواره تئاتر فجر استانی آذربایجان شرقی، از متن نمایشها تا حواشی جشنواره
- افتتاحیه: با حضور دو چهره محبوب و کمیاب
هرچند صدای نارضایتی اهالی تئاتر شهر از مکان کوچک و امکانات کمشان به آسمان رفته است، اما آن روز خود آسمان برای شرکت در مراسم افتتاحیه، به ساختمان تئاتر شهر آمده بود.
با تکیه بر اینکه تشخیص مخاطب تئاتر از بازیگر و عوامل آن کار آسانی است، روز افتتاحیه که از در وارد ساختمان شدم، میشد نشانههایی از مخاطب دید، برخلاف دیگر جشنوارهها و نمایشهای تئاتری که هم سخنران خودشان میشوند و هم شنونده. استقرار مردم در جلوی درب ورودی اصلی ساختمان و بنرهای رنگارنگ، مقدمه خوبی برای صحبت از استقبال بود.
عوامل تئاتر شهر را نمیتوان بخاطر تبدیل پلاتو استاد قبه زرین به نمایشگاه عکس گروهی، سرزنش کرد. حتما که قرار نیست هنر روی صحنه باشد؛ گاهی شناخت شرایط و امکانات و استفاده مفید از آنها، خودش یک کار کارستانی است. با این همه نمایشگاه عکس در حاشیه جشنواره، خلاقیت کمرنگی بود که در بیایان خلاقیت مسئولین، لنگ کفش کارسازی به نظر میآمد.
بالاخره از پلهها بالا رفتم و خود آقای «استقبال» را از نزدیک دیدم. نه! استقبال بیشتر خانم بود تا آقا. استقبال روی صندلی، استقابل در راه پلهها، استقبال اینجا، استقبال آنجا، استقبال همهجا بود. ماجرا آنجا جالبتر شد که استقبال در چهرههای مسئولین شهری و استانی بروز داد و با صدای بلند اعلام کرد: «پشت تئاتر گرمه».
مراسم افتتاحه قرار بود در تالار تربیت (که در حال حاضر بهترین تالار تئاتر شهر است)، برگزار شود. طبق معمول به همت مسئولین و خبرنگاران و عکاسان و خوبان تئاتری، نصف سالن ۲۰۰ نفری تربیت در لحظات اولیه به اشغال درآمد و در نصف دیگر هم خود عوامل نشستند و بدین وسیله سعی کردند برخی مخاطبان را با بخشی از مشکلات آن مجموعه آشنا سازند.
اگر من بخواهم سندی درباره «گرم بودن پشت تئاتر تبریز» تهیه کنم، روز افتتاحیه زهرا ساعی، نماینده مجلس، سعید حاجی زاده، رئیس کمیسیون فرهنگی شورای شهر، دکتر ابراهیمی رایزن فرهنگی ایران در جمهوری آذربایجان و… پای این سند امضا انداختند که این جشنواره هرچند در اولویت مسئولین شهری و استانی و حتی کشوری جایی ندارد، ولی از آنجایی که تنها ۷ استان برای گرفتن گوشهای از کار جشنواره تئاتر فجر انتخاب شده بودند و آذربایجان شرقی یکی از آنها بود، مسئله تعصب و آبرو پیش میآمد.
اتفاق خوبی که در سالن رخ میداد، حضور گروه نمایشی از جمهوری آذربایجان در این جشنواره بود که عنوان تنها استان میزبان نمایش خارجی را به ما میبخشید. تبریز و تبریزی و مسئول و تئاتری و همه و همه از این اتفاق خرسند بودند و ظاهرا رسم مهماننوازی را در سخنرانیهایشان به جا آوردهاند؛ حالا اینکه بعدا چقدر مهمانان را سرزنش کردند یا نوازش، بماند.
شعرخوانی علیقسمت لالایف، وزیر فرهنگ سابق و مدیر فعلی تئاتر موزیکال جمهوری آذربایجان در وصف تبریز، و ابراز علاقه او به شهر و دیار ما، حضار را وا داشت به تلافی تمام همایشهایی که نتوانسته بودند با جیغ و دست و هورا سخنران را به سر ذوق آورند، کف بزنند.
اگر شروع برنامه با تاخیر زیاد را رسم هر جشنوارهای در نظر بگیریم، دومین چهرهای که در آن میان بعد از استقبال دیدم، جناب آقای «برنامه ریزی» شیکپوش بود. چهرهای که در کمتر برنامه و جشنوارهای حضور پیدا میکند، آنجا مدام این ور و آن ور میرفت و نگران برگزاری برنامه به نحو احسن بود. برنامهریزی در قالب دخترها و پسرهای جوان که مردم را راهنمایی میکردند و…، در کنار استقبال که در قالب مردم و مسئولین آمده بود، موجب به ثمر نشستن یک مراسم افتتاحیه خوب و پرشور میشد.
بالاخره با به به و چه چه و آهنگ و شادی و شعور، مراسم افتتاحیه به پایان رسید و مردم به رایگان پای نمایش «آنایوردوم آذربایجان» نشستند که در چند مدت اخیر، سر و صدای زیادی به پا کرده بود. آنایوردوم آذربایجان به کارگردانی یعقوب صدیق جمالی، آخرین اجرای خود را در قالب این جشنواره تجربه کرد و پس از اجرا، صدیق جمالی فرصت را غنمیت شمرد و از ممنوعالکار شدنش در سالهای اخیر انتقاد کرد و نگذاشت این افتتاحیه آنچنان هم بیحاشیه به خاتمه برسد. - روز دوم: بذل و بخشش محتوا، به وسع مخاطب
در واقع چهره استقبال را باید در روز دوم جشنواره میدیدیم. روز دوم که بر خلاف افتتاحیه بحث پول درمیان بود و مخاطب برای دیدن نمایشها، کلی پول باید پرداخت میکرد. پول یا نمایش خوب؟ مسئله این بود. وقتی به سالن انتظار رسیدم، باز بهت ازدحام جمعیت دامنم را گرفت. یا باید باور میکردم مردم هنردوست شدهاند، یا اینکه پولدار. البته منظور از مردم فقط مردم عادی نیست. خود اهالی تئاتر و مسئولین و… گوشهای از کار استقبال را به خوبی میگرفتند.
روز اول با یک نمایش فاخر مواجه بودیم. «بیوههای غمگین سالار جنگ» که پیشتر هم توسط یعقوب صدیق جمالی کار شده بود. اما این بار اسم نمایش نبود که مردم را مشتاق کرده بود، بلکه اسم بازیگری چون گلاب آدینه، بانوی تئاتر ایران بود که در کنار شیرین بینا و مونا فرجاد، خوبیهای این نمایش را تشریح میکرد.
طبق اذعان شهابالدین حسین پور، کارگردان این نمایش، برخلاف بار غمگین عنوان نمایش، نمایشی کمدی پیش روی مخاطب بود ولی یک کمدی واقعی که بازیگرش بیدلیل فریاد نمیکشید، بیدلیل عطسه نمیکرد، بیدلیل…
نمایشنامه نمایش «بیوههای غمگین سالار جنگ»، روایتگر جامعهای است که از ریشه و اصول هویتی، فرهنگی، زبانی و طبقاتی خود جدا شده و در هویتی دروغین، جعلی و مفلوک زمانهای دچار شده که هیچکس در نقش و جایگاه خود قرار ندارد و زوال ناشی از ریاکاری و دروغ همیشه ریشهها و اصالتش را گرفته و کارکرد رفتاری غالب در انجام امور اجتماعی، تجاری و سیاسی این نوع جامعه، چیزی فراتر از ریا، تملق و دروغگویی و عوامفریبی نیست.
پس با این اوصاف، با نمایشی کاملا مفهومی مواجه بودیم که از فلسفههای نمایشیاش، به وسع هر مخاطب به او میبخشید. درک این همه مفهوم برای مخاطبان عام به همان اندازه سخت بود که برای مخاطبان خاص آسان. خلاصه «بیوههای غمگین سالار جنگ» نگذاشت کسی با حسرت از دست دادن پول بیزبانش سالن را ترک کند.
شگفتزدگی منطقی گلاب آدینه از اینهمه تئاتردوستی مردم تبریز، نکتهی حائز اهمیتی بود که او در سخنان پایان نمایش، به بینندگان انتقال داد و آنها را خوشنودتر کرد.
اجرای نمایش در دوسانس و حضور مسئولی چون مدیر کل فرهنگ و ارشاد قطعا دلگرمی خوبی برای عوامل نمایش، و عوامل جشنواره بود. - روز سوم: سنگ تمام یاسر خاسب دستتنها
از روز سوم میتوان به عنوان روز اوج جشنواره یاد کرد. سه نمایش در یک روز کار را برای عوامل اجرایی سخت، و انتخاب را برای مخاطبان سختتر کرده بود. البته منظورمان محاطب خیلی تئاتردوستی مثل من نیست که هرسه نمایش را از دست نداد.
فکر میکنم دیگر لازم نباشد از آقای استقبال و حرفهای پشت سرش حرف بزنم. هدیه مرموز اولین نمایشی که تالار تربیت میزبان آن بود. اگر کسی با یاسر خاسب آشنا نبود و بلیط این نمایش را میگرفت، قطعا در مواجهه با یک نمایش بیست دقیقهای بیکلام فکر میکرد پول بیزبانش را بر باد داده. اما آنهایی که خاسب را میشناختند میدانستند حتی یک دقیقه از کارهای او میتواند چقدر پولشان را حیف نکند، خوشحال بودند.
خاسب دستتنها نقشی دو دستی در این نمایش اجرا میکرد. این نمایش فیزیکال تئاتر، روایت تولد تا مرگ انسال در ارتباط با عروسکی از دنیای دیگر است. اما این فقط چیزی است که با چشم میتوان نمایشنامه را ارزیابی کرد. در واقع باید انتظار داشت یک نمایش ۲۰دقیقهای، محتوایی فراتر از این به خورد مخاطب بدهد.
هدیه مرموزی که در نمایش همان عروسک است، در واقع بخشی جدا از بازیگر اصلی که یک انسان است، نیست. نمایشنامه سعی دارد به ارتباط نزدیک انسان با پدیدههای دورش اشارهای کند و به ابعاد شاد و غمگین این رابطه لاینفک تاکید کند.
خاسب که هم کارگردان هم بازیگر و … این نمایش بود، قطعا از توانایی فیزکی و هنری بالایی برخوردار بود که توانست رضایت مخاطبان را به خود جلب کند. البته اگر زیاد در باب خوبیهای این جوان هنرمند موشکافی کنیم، برگزاری جلسه پرسش و پاسخ با جوانان و علاقهمندان به تئاتر از دیگر کارهای خلاقانه و هنردوستانه او در حاشیه این جشنواره بود.
او هم مثل سایر عوامل نمایشها که بعد از اجراهای داخلی و بینالمللی میهمان تبریز بود، یادگاری از مجسمه ارک از دست مدیر انجمن هنرهای نمایشی استان گرفت.
نمیدانم اسمش را میتوان تبعیض گذاشت یا نه… ولی خلاصه نمایش «روی زمین» کاری از آمل قرار بود بلافاصله پس از اتمام نمایش هدیه مرموز، در پلاتو استاد صادقی اجرا شود.
آن طرف تبیعض هم این بود که مهمانان زنجانی جشنواره هم از راه رسیده بودند و تبریزیها ملزم بودند سنگ تمامی بگذارند، پس نمایش «روی زمین» را اختصاص دادند به زنجانیها که یک اولویتدهی ملموسی بین مخاطب عادی و هنرمندان مهمان قائل شده باشند.
روی زمین به کارگردانی مرتضی صادقیان و نویسندگی افروز فروزند، نمایشی با محوریت اجتماعی و انسانهای مدرن بود که در نوع خود یک نمونه خوب محسوب میشد و قطعا اگر در سالنی بزرگتر اجرا میشد، میتوانست حق نمایش بهتر ادا شود.
اما رسیدیم به نمایشی متفاوت که میتوانست مخاطب را از آب سرد به حوض گرم بیندازد. «طلاق پردردسر» نمایشی مفرح و شاد از جمهوری آذربایجان که هدف بزرگی به نام کمدی و طنز را پیش گرفته بود و از واکنشهای پرلبخند بینندگان میشد تاثیر آن را لمس کرد.
به پاس استقبال از مهمان خارجی، مسئولانی همچون مدیر کل ارشاد باز پا به صحنه گذاشتند و از آنها تشکر کردند. ما انگار برخیها برای اجرای روز دوم این نمایش خوابهایی دیده بودند. - روز چهارم: «طلاق پردردسر» پردردسر
بالاخره آخرین روز اجراهای جشنواره تئاتر فجر استانی آذربایجان شرقی فرا رسیده بود. سه نمایش باقی مانده بود که از بین آنها «ارو آرواد» یا طلاق پردسر برای دومین بار اجرا میشد.
نمایش کمدی «کچل اوغلان» کاری از حمیدرضا قزلباش از زنجان، اولین کار روز آخر بود. این نمایش هم که باز از استقبال بهره خوبی برده بود، بیبهره از انتقادهای کاگردانش نماند. قزلباش در حاشیه جشنواره به نحوه تقسیم بندی اجراها چه از نظر کیفی و چه از نظر کمی انتقاد کرد و خواستار به خرج دادن انصاف بیشتری شد.
طبق ادعای کارگردان این کار، نمایش کچل اوغلان عاری از هرگونه پیچیدگی بود و محتوای نمایش از ادبیات آذربایجان و آئینهای قدیمی برگرفته شده بود. شاید کاری که «آنایوردوم آذربایجان» هم آن را انجام داده بود و گویا بازار گرم و خوبی هم داشت.
انگار روز آخر، روز پرحرفی کارگردانهای نمایشها بود. بعد از اینکه در همان روز نمایش «تمام من همه عدو» سومین کار تهران در تبریز به روی صحنه رفت، مرتضی شاهکرم کارگردان این کار گفت: وقتی نمایشهای ارائه شده بر اساس دغدغههای افراد تهیه نمیشوند، مخاطبان خود را از دست میدهد.
او از ارتباط صادقانه با تماشاگرانش خوشنود بود و آن را حتی عامل موفقیت آثار خود بیان کرد. در پایان هدف این نمایش را با تکیه بر نظر خود کارگردان، رساندن مردم از فضای جنگ و خشونت و خونریزی، به احساس محبت و مهربانی تعبیر میکنیم و البته همین پیام انسانی است که مورد استقبال مردم قرار میگیرد.
وقتی متن جشنواره از گل و بلبل و انسانیت حرف میزد، بیرون از تالار و تئاتر و انسانیت، کارهایی غیر انسانی رخ میداد. نمیدانم کسی که تا دیروز دوست نمایش و تئاتر بود به یکباره تبدیل شد به منتقد و مخرب تئاتر.
ساعاتی بیشتر باقی نمانده بود تا طلاق پردردسر برای دومین بار در ۲۹ بهمن روی صحنه برود ولی گویا پست بیاساس و صرفا تخریبگرای بازیگری طنز در اینستاگرام که نکته ضعف کارهای خود را به کار جمهوری آذربایجان ربط داده بود، تا جایی پیش رفت که برخی افراد و جریانات مغرض، خواستار عدم اجرای این نمایش شدند.
اما گویا مردم آنقدر تشنه نمایش خوب و کمدی بودند و آنقدر به نمایشهای جمهوری آذربایجان اعتماد داشتند که بیشتر از روز قبل به همراه خانواده به دیدن نمایش آمدند. به طوری که دیگر هیچ صندلی خالی وجود نداشت و مسئولان هم برای احترام به بینندگان، صندلیهایی به سالن اضافه کردند. نکته قابل توجه این بود که به دلایلی از ورود عکاسان به سالن جلوگیری شد که این خود جای سوال و ابهاماتی را برای اصحاب رسانه به وجود آورد.
ای کاش در آخرین اجرای جشنواره مشکلات شخصی برخی افراد، باعث به وجود آمدن حاشیههایی برای مهمانان خارجی نمیشد. شاید بهتر بود حداقل به خاطر احترام به مهمان و نگه داشتن ارزش میزبانی از تئاتر خارجی، کمی سکوت میشد. هرچند موضوع نمایشنامه طلاق پردردسر که درباره مردی بود که میخواست دوباره ازدواج کند که پر از شادی و طنز و موسیقی هم بود، چنان هم فراتر از خط قرمزها پا نگذاشته بود.
- اختتامیه: مسئولیتی به نام پشتیبانی از هنر، برای مسئولان
جشنوارههای تئاتر فجر استانی، بیشتر از شعار «لذت از مسیر به جای فکر کردن به مقصد» تبعیت میکنند. به طوری که قرار نبود اختتامیه، خبر خاصی داشته باشد. نه برندهای قرار بود اعلام شود و نه… حتی مهمانان سایر استانها نیز به خاطر اجراهای دورهای که در شهرهای مختلف داشتند، در اختتامیه حضور نداشتند.
روز اختتامیه اما انگار کمی آقای «استقبال» و آقای «برنامهریزی» خسته شده بودند. به طوری که برنامه حدود یک ساعت دیرتر شروع شد. اختتامیه شروع شده بود و یکییکی سخنرانهای کسلکننده روی صحنه میرفتند و تعدادی جملات شعاری و آرمانی به خورد حضار میدادند، گاه گاهی هم بین سخنرانیها از عوامل زحمتکش جشنواره و مسئولانی که در طی جشنواره همکاری کرده بودند، تقدیر و تشکر میشد.
تا اینکه کلانشهردار تبریز روی صحنه رفت و روی نادر صحبتهایی مانور داد که نفع هنرمند را میتوانست در آن جست. نجفی هرچند جملاتش بوی شعار میدادند ولی چشمانش از حس بیمسئولیتی تهی بودند. او که آنروزها عزم جزم تئاتریها را دیده بود و با ۱۲۰ سال سابقهی درخشان تئاتر تبریز آشنا بود، سعی میکرد در برابر کمبودها انتقاد و به خاطر داشتهها هنرمندان را امیدوار کند.
آخر اختتامیه که حوصلهرفتگان سالن را ترک کرده بودند، کمی جمع خودمانیتر شده بود. به طوری که بابک نهرین توانست از همسر خود تشکر کند. دختر نهرین به مهمان ویژه آذربایجانی، لالایف هدیهای تقدیم کند و به خوبی و خوشی یک جشنواره را با سربلندی تمام به اتمام برسانند.
برگزاری دومین جشنواره تئاتر فجر استانی در تبریز، باعث شد توانمندیها اندکی از پشت ابر بیرون بیایند و بیلیاقتی و بیکفایتی برخیها هم ناگفته نماند. کاش میشد آخر این گزارش، پا میشدیم و به افتخار تمام زحماتی که در این چند مدت به نام مقدس هنر کشیده شد، کف میزدیم.
بهنام عبداللهی