یادداشتی برای اجرای «مصاحبه» علی کاظمی وند
سکوت فریادها در انقلاب پوشالی!
کلاغهایی که طعم سفید کننده را فراموش کردهاند ، تیر خواهند خورد .
١٩۵۴-١٩۶٢ جنگ الثوره بین الجزایری ها و استعمار گران فرانسوی برای هیچ یا همه چیز . هویتی بومی اما ملیتی فرانسوی . آری مردم خونهای رنگی خود را دادند تا پرچم سفید را که با سفید کننده سفید شده بود را زیر سایه کلاغ ها بیافرازند اما در اصل مردم دو دستهاند، آنهایی که کف میکنند و آنهایی که کف نمیکنند! راستی چرا باید بابت دروغهای کوچک هم به جهنم رفت؟ تنهایی یعنی چی؟ قوانین فیزیک تغییر میکنند آدمها چطور؟ جامعهها؟ افکار؟ راستش زیاد صدای مردم بلند نیست حداقل نه اندازه صدای بمبها ، سکوت فریادها ، یا فریاد سکوتها چه تفاوتی دارد وقتی خیابانها خالیاند از او و فرانسوی ها همه جا هستند .
محمد رحمانیان در نوشتن موازی یک شیب مشخص و سیر داستانی معین داشت که شاید اگر اینقدر مرتب نبود بهتر بود. مگر الجزایریها آرامش دیدند که این مصاحبه _شما بخوانید بازجویی_ به نوبت باشد . انتظار داشتم این نمایش نامه را یک الجزایری-فرانسوی نوشته باشد، راستی کامو نام یک ادویه عربی است!
تئاتر مصاحبه این روزها با هنرمندی فرید ادهمی و صحرا فیروزی، و با صداپیشهگی سعید جلوهگری و زیبا فرجاللهی روی صحنه است. کاشیها و آجرهای تئاتر شهر روزی سکوت را فریاد خواهند زد و این هنرمندان مردم این انقلابند. انقلابی که فهم را جای جهل و فرهنگ را جای لمپنیسم معرفی خواهد کرد! روزی که مردم ایران در فضاهای عمومی نه تنها به جکهای قومیتی و جنسی، بلکه دیگر به هیچ جکی نخواهند خندید، آخر اگر کسی تمام جک های دنیا را حفظ باشد دیگر هیچ جوکی برایش خنده دار نیست! راستی تنهایی یعنی چه؟ آسمان بالای سرم، انگشت توی دهنم، یا… یا خانه تئاتر و تئاتر شهر تبریز؟! بچه های هنر، یا کتاب یا شاید تهِ تهش خدا…
به علی کاظمی وند و گروهش خسته نباشید میگویم، اما برای نوشتن از نمایش تا روز نمایش اصلی با دکور اصلی در جشنواره صبر خواهم کرد .
بسیاری از شما این اجرا را هم نخواهید دید، مثل خیلی از اجراهای دیگر، مثل کابوسهای یک پیرمرد، مثل گودال ماریا، مثل اجرای مهجور و مظلوم جایی گوشه قلبم… تجربههای اخیر همه کارهایی که روی صحنه ندیدید اما کاش ببینید و می دیدید . راستی تئاتر شهر کجاست؟ تبریز تئاتر دارد؟!!!
علی رضاوند / شهریور نود و پنج