دور زدن های ادبی در سد معبر بوضوح دیده می شود و اتفاقا برخلاف ابد و یک روز تمیز از کار در نیامده است. کاراکترها ندارِ معمولی اند، ندارِ بدون برچسب. مثل محسن (نوید محمدزاده) و مرتضی (پیمان معادی) در ابد و یک روز حاشیه و سر و صدا ندارند. همین فرصت فکر کردن را برای مخاطب فراهم می کند و این چیزی است که به گمانم نه کارگردان و نه فیلمنامه نویس به دنبال آن بوده اند. صحنه ها تکراری و اغراق آمیز، دیالوگ ها شعار زده و تدوین فیلم بسیار آزاردهنده است. چهره های خوب مثل باران کوثری و محسن کیایی دیالوگ و اجرا ندارند و ظاهرا تنها وظیفه شان بودن در فیلم بوده است. اما در عوض کلیت فیلم روی دوش حامد بهداد (قاسم) است که نقش کارمند شهرداری را دارد و وظیفه اش مقابله با دستفروشانی است که موجب سد معبر شده اند. از طرف دیگر، اخیرا به همسر قاسم ارث قابل توجهی رسیده و قاسم قصد دارد با آن یک ماشین سنگین بخرد. ارثیه همسر و پولی که در اواخر فیلم به طور اتفاقی به دستش میرسد هیچ کدام در روند ماجرا تاثیرگذار نیست و این همان جبری است که توسط نویسنده اعمال شده و فیلم را یک تمام ندارِ واقعی کرده است. همه به خاک سیاه می نشینند؛ آنکه بی خدا بوده تصادف می کند، با خدا بیوه می شود و خود قاسم که تکلیفش با خودش مشخص نیست، رها باقی می ماند. شاید تنها نقطه قوت فیلم در این خلاصه شود که نه ریشه یابی می کند و نه به دنبال مقصر است که البته همین تحلیل هم سلیقه ای بوده و زیاد نمی شود رویش حساب باز کرد. یک جایی از فیلم قاسم به شوهر خواهرش می گوید: “مثل ماست شلی علیرضا”. همین را برای کل فیلم می شود تعمیم داد.
کارشناس الکترونیک-سردبیر و مدیر روابط عمومی بولتن فرهنگی هنری تبریز - کارشناس تولید محتوا***کوهنوردی ؛طبیعت گردی و سفر از بایدهای زندگی من هستند.