اطلاعیه

اگر رویدادی وجود دارد که می‌خواهید بقیه هم از آن با خبر شوند، اطلاعات رویداد را (عکس و توضیحات مناسب)
به ایمیل info[at]ebultan.com ارسال نمایید تا به صورت رایگان و با نام خودتان در بولتن درج گردد.

انتخاب سردبیرتئاتر

یادداشتی بر نمایش و نمایشنامه ی مهمان ناخوانده به قلم اکبر شریعت

هنر یعنی جزئیات، جزئیات و باز هم جزئیات!

گوستاو فلوبر

 الف: اجرا

  1. کارگردان و کارگردانی

مهمان ناخوانده‌ی علی پوریان را می‌توان یکی از بهترین اجراهای این چند سال اخیر دانست. استقبال عمومی کم‌نظیر طیف‌های اجتماعی مختلف از این نمایش، هر چند به خودی‌خود نشانه‌ی موفقیت یک نمایش نیست ولی اگر نظر خوش صاحب‌نظران تئاتر را نیز به آن اضافه کنیم دیگر جایی برای چون و چرا باقی نمی‌ماند. مهم‌ترین فاکتور موفقیت مهمان ناخوانده را باید در کارگردانی جست که با تدقیق وسواس‌گونه در جزئیات تشکیل دهنده‌ی یک نمایش، آن را به اثری قابل توجه بدل کرده است. انتخاب بهترین‌های تئاتر تبریز، رسیدن به بهترین چینش و مهم‌تر از همه تلاش برای بیشترین بهره‌برداری از این اجزا، هنر پوریان در این نمایش بوده است. نتیجه‌ی وسواس‌گری‌های پوریان دور شدن از شلختگی‌های معمول بسیاری از تئاترهای تبریز است. از این منظر، مهمان ناخوانده را می‌توان یکی از تر و تمیزترین تئاترهای تبریز دانست.

میزانسن‌هایی که در خدمت جهان نمایش هستند و پرهیز از تحرکات بی‌مورد بازیگران، باعث فوکوس مخاطب روی دیالوگ‌های گاه طولانی شخصیت‌های نمایش می‌شود و آن‌ها را با مسائل مطروحه درگیر می‌سازد. اضافه کردن برخی دیالوگ‌های کوتاه، متن را به جغرافیایی که در آن اجرا می‌شود نزدیک می‌سازد و مهم‌تر از همه دراماتوژی شخصیت ناشناس در جهت تشدید حس و حال خوشآیند او را می‌توان از هنرمندی‌های علی پوریان به حساب آورد. شاید تنها نکته‌ی منفی نمایش در حوزه‌ی کارگردانی، شخصیت‌پردازی آنا فروید باشد مخصوصا در صحنه‌ی مواجهه‌ی آنا با ناشناس. نگاه‌های هوس‌انگیز و لبخندهای پنهانی آنا به ناشناس(که در متن نه تنها اشاره‌ای به آن نشده بلکه عکس آن مورد تاکید قرار گرفته است!) برای مخاطبی که هم متن را خوانده و هم آشنایی با شخصیت دارد در عین این‌که کمکی به جهان نمایش نمی‌کند چندان خوشآیند هم نیست و هم‌چنان‌که گریم آنا او را ۴ و چند ساله نشان نمی‌دهد رفتار او را نیز سبکسرانه جلوه می‌دهد.

  1. دکور

دکور نمایش در عین حال که هیچ فضای خالی ندارد اما از آشفتگی نیز رنج نمی‌برد. همین مسئله باعث می‌شود چشم‌های مخاطب از آزار عناصر بی‌مورد مصون بماند. تعبیه‌ی دری که به راهرو می‌رسد کاربردی‌ست مخصوصا در صحنه‌ای که هنگام بازگشت آنا از گشتاپو، فروید به استقبال او می‌رود. فرش ایرانی پهن شده در صحنه، در عین این‌که اشاره‌ای به فرش‌های دفتر فروید دارد رنگ و بویی صمیمی را نیز به صحنه می‌بخشد. دو پنجره‌ای که به بالکن راه دارند قدرت عملی به ناشناس می‌دهند تا بتواند از رنگی به رنگ دیگر درآید. جزئی‌نگری تا کتاب‌های داخل قفسه‌ها نیز پیش رفته است. این همه توجه به جزئیات و سلیقه در چیدمان خواهی نخواهی احترام مخاطب را برمی‌انگیزد.

  1. نور

نورپردازی نمایش مهمان ناخوانده را باید مرهون امیرپورحکمت دانست. پورحکمت به عنوان کسی که سابقه‌ی زیادی در عرصه‌ی فیلم دارد می‌داند که نورپردازی نه به معنای روشن کردن صحنه، بلکه به معنای استفاده‌ی دراماتیک از نور است. پورحکمت با پنهان کردن منابع نوری خارج از دنیای نمایش و زوم کردن بر نور‌های داخل صحنه(که نتیجه‌ی آن تمرکز مخاطب بر صحنه و تاکید بر رئالیسم حاکم در صحنه است) و با استفاده از نور ملایم با طیف زرد، به شدت فضای نمایش را با ناامیدی حاکم بر آن غنا می‌بخشد.

  1. طراحی لباس

دقت هاله زرخورد هم در طراحی و هم در رنگ‌پردازی لباس‌های شخصیت‌های نمایش ستودنی‌ست. علاوه بر وفاداری حداکثری به واقعیت و تاریخ، استفاده از رنگ‌های مرده در طراحی لباس فروید و دخترش برای نمایش حس و حال این دو شخصیت در ارتباط با ناامیدی آن‌ها در قبال وقایع بیرون، استفاده از رنگ‌های طیف سفید و روشن برای ناشناس که سویه‌ی خوشایند شخصیت او را تشدید می‌کنند و استفاده و تاکید بر رنگ زیادی سرخ نشان اس‌اس در لباس افسر گشتاپو که ذات مهاجم او را بیش از پیش افشا می‌کند، هوشمندانه هستند.

  1. گریم

مینا پناهی مخصوصا در گریم حامد منافی در نقش فروید سنگ تمام گذاشته است. گریم ناشناس/خدا و افسر گشتاپو نیز در ارتباطی تماتیک با متن طراحی و اجرا شده‌اند. تنها موردی که می‌توان به آن خرده گرفت گریم شخصیت آنا فروید است. آنا فروید با بازی سویل شیرگیر به هیچ‌وجه با زنی ۴۰ ساله هم‌خوان نیست. البته شاید نتوان پناهی را در این مورد مسئول دانست چرا که اساسا به نظر می‌رسد تحلیل پوریان از آنا فروید به هر دلیلی دور کردن آنا از میان‌سالی بوده است.

  1. بازیگران

تیم بازیگری نمایش مهمان ناخوانده از میان بهترین‌ها دستچین شده‌اند و هر کدام از عهده‌ی مسئولیتی که به آن‌ها سپرده شده است به خوبی برآمده‌اند. سویل شیرگیر به جز صحنه‌ی مواجهه با ناشناس یکی از بهترین بازی‌های خود را ارائه می‌دهد. چهره‌ی رنجور و غمگین او کمک می‌کند تا ما بتوانیم رنج عمیقی را که در قبال فجایع بیرونی متحمل می‌شود به مخاطب انتقال دهد. مرتضی میرزازاده با بهره‌بردن از صدای بلند و خش‌دار خود خشونت حاکم بر شخصیتش را به نمایش می‌گذارد و وحید منافی با آن‌که در زیر گریم حجیم خود پنهان شده است هم‌چنان فرویدی خسته و نومید را در صحنه جان می‌بخشد و اما مهرداد نیکجو… . مهرداد نیکجو که مدت‌ها از صحنه‌ی تئاتر و مخصوصا تئاتر تبریز دور بود بازگشتی باشکوه را در مهمان ناخوانده رقم می‌زند. این بازگشت غیرقابل توصیف است. باید او را در صحنه دید و ستایشش کرد. اگر اشمیت در نمایشنامه تلاش کرده تا ناشناس/خدا را در حد ممکن دوست‌داشتنی جلوه دهد، نیکجو با کمک پوریان، دوست‌داشتنی‌ترین ناشناس/خدا را خلق می‌کند و برای مخاطبان چنان تصویر خوشآیندی از خدا ارائه می‌کند که تا مدت‌ها از ذهن‌شان بیرون نخواهد رفت.

  1. تهیه‌کننده: حلقه‌ی تازه پیدا شده‌ی تئاتر تبریز

در طول سال‌ها، تئاتر تبریز از موجودی به نام تهیه‌کننده محروم بوده است ولی امروزه می‌توان نقش موثر این حلقه‌ی مفقوده را در برخی از تئاترها دید. مهمان ناخوانده یکی از مهم‌ترین نمونه‌ها در اثبات تاثیر بی‌بدیل نقش تهیه‌کننده در کیفیت یک نمایش است. محمد پژوهان به عنوان تهیه‌کننده‌ای که نه فقط به عنوان سرمایه‌گذار و حامی مالی، بلکه به عنوان کسی که آشنایی عمیقی با هنر داشته و به عنوان شخصی با دغدغه‌های فرهنگی، در خلق نمایش مهمان ناخوانده سهمی عمده و انکارناپذیر دارد. همین آشنایی با فرهنگ و هنر و همین دغدغه‌ی فرهنگی‌ست که باعث می‌شود او نمایشنامه‌هایی خاص را برای تهیه انتخاب کند.

 

ب: نمایشنامه

۱٫

۵۴ سال بعد از آن‌که فروید خودخواسته با تزریق مورفین به زندگیش پایان می‌دهد، اریک امانوئل اشمیت دومین نمایشنامه‌اش را می‌نویسد و فروید را در مقابل خدایی که هرگز به آن باور نداشت قرار می‌دهد. شاید اگر فروید(که حتی مرگش دهان‌کجی به وجود خدا بود) زنده بود و این نمایشنامه را می‌خواند از اشمیت در دادگاهی صالحه شکایت می‌کرد. شکایت می‌کرد که چرا به جای ارائه‌ی دلایلی منطقی در اثبات وجود خدا و یا رد دلایل فروید در رابطه با انکار خدا، دست به دامن نوشتن نمایشنامه‌ای شده است که در آن خدا در قامت یک شخصیت “هست” می‌شود تا فقط “هست” بودنش دلیلی برای اثبات او باشد! شاید حتی اشمیت را روی کاناپه‌ی معروفش که فرشی ایرانی بر روی آن انداخته بود می‌خواباند و عقده‌های فروخورده‌ و پنهان او را تحلیل می‌کرد ولی… شاید هم کاری نمی‌کرد. او خوب می‌دانست که چه کار عظیمی کرده و همراه با کوپرنیک و داروین چه جراحت عظیمی بر پیکر دین‌باوریِ خودشیفته و ساده‌انگار اروپایی وارد کرده است. خوب می‌دانست که اگر کوپرنیک زمین را از مرکزیت جهان هستی خارج ساخت و اگر داروین افسانه‌ی آفرینش و نسب اشرف مخلوقات را به چالش کشید، او نیز با پرده‌برداری از ناخودآگاه، آب در مامن باورهای انسانی ریخته است. و مگر نه این که کتاب‌هایش را نازی‌ها سوزانده بودند و نهادهای دینی اروپایی در رد اندیشه‌های او از هیچ کاری فروگذار نبودند و او در مقابل تمام این هجمه‌ها به کارش پرداخته بود و در نتیجه‌ی این تمرکز بر کار، علیرغم تمام دشمنی‌ها هنوز و هم‌چنان نام او بر تارک دانشی نوینی که خود بنیان نهاده بود می‌درخشد؟!

 

۲٫

مهمان ناخوانده نمایشنامه‌ای‌ست در اثبات وجود خدا. درست زمانی که دختر فروید به گشتاپو برده می‌شود و او احساس بیچارگی و ناتوانی می‌کند ناگهان خدا(ناشناس) از پشت پرده بیرون می‌آید! این همان تصور ساده‌انگارانه از خداست که اشمیت هم از آن بهره می‌برد و فروید را هم‌چون یک شخص عامی در هنگام ناتوانی به خداباوری می‌رساند!

بحث‌های بعدی بین فروید و ناشناس(خدا) مسائلی نبودند که فروید خود را با آن‌ها درگیر کند. خدا برای فروید یک پدیده‌ی برساخته بود توسط بخش‌های تاریک روان انسان. او با خدا دشمنی نداشت چرا که اساسا اعتقادی به وجود او نداشت که بخواهد با آن دشمنی کند! از همان ابتدای ورود خدا(ناشناس) دلایلی غیرقابل رد در اثبات این‌که این شخص خداست ارائه می‌شود ولی فرویدِ اشمیت هم‌چون یک دوگماتیست این دلایل را انکار می‌کند! فرویدی که اشمیت در نمایشنامه خلق کرده است به جز در سطح هیچ نسبتی با فروید واقعی ندارد. در واقع فروید، برای اشمیت بهانه‌ای‌ست تا دغدغه‌ها و سوالات خودش را(که نسبتی نزدیک با دغدغه‌های مردم معمولی دارد) با خدا در میان بگذارد و به همین علت فرویدی که در نمایشنامه‌ی اشمیت می‌بینیم بیش از آن‌که دانشمند باشد کمی تا قسمتی احمق جلوه می‌کند. شاید به همین دلیل مترجم نمایشنامه نیز اعتراف می‌کند که اشمیت در عرصه‌ی شخصیت‌پردازی نویسنده‌ی موفقی نیست. این ضعف، در پردازش شخصیت آنا نیز خود را نشان می‌دهد. آنا فروید که در ۲۷ سالگی به عضویت انجمن روانکاوی وین درآمده و چهار سال بعد علاوه بر انتشار نخستین کتابش در حوزه‌ی روانکاوی کودک، دبیرکل انجمن بین‌المللی روان‌تحلیل‌گری شده و در ۴۰ سالگی مدیر انستیتوی آموزش روان تحلیلگری وین شده بود چه نسبتی با دخترکی دارد که آن سوالات ابتدای نمایشنامه را از پدرش می‌پرسد؟ از یاد نبریم که طبق آن‌چه در ابتدای متن نمایشنامه آمده است آنا فروید در جریان وقایع نمایشنامه ۴۳ ساله است!!!

۳٫

اشمیت را متخصص موقعیت‌های ناب می‌دانند. مهمان ناخوانده دقیقا مصداق بارز این مدعاست. در عین حال اشمیت در طول نمایشنامه هوشمندانه میان خدا و نهادهای دینی فاصله ایجاد می‌کند و با این کار نهادهای دینی و کارگزاران آن‌ها را به سخره می‌گیرد. علاوه بر این خدایی که اشمیت خلق کرده است هیچ شباهتی با آن تصور عمومی که از خدا داریم، ندارد. در واقع می‌توان گفت خدای اشمیت یکی از باحال‌ترین خداهای ادبیات نمایشی‌ست! ولی همین خدا هم به لحاظ شخصیت‌پردازی دچار تناقض است. در صحنه‌ی ۶ ناشناس به فروید می‌گوید که “امشب فقط تو می‌تونی منو ببینی.” ولی در صحنه‌ی ۱۳ آنا هم او را می‌بیند! در صحنه‌ی ۱۶ طبق گفته‌ی خود ناشناس او در جلد انسان‌های بسیاری رفته است با این حال در همان صحنه از پدیده‌ی قضای حاجت طوری شگفت‌زده است که گویا یکی از طبیعی‌ترین رفتارهای انسانی را تازه کشف کرده است! همین شخصیت جذاب علی‌رغم اشکالات متعدد نمایشنامه(مامور گشتاپو دنبال یک بیمار روانی بی‌آزار می‌گردد. ظاهرا اشمیت گشتاپو را با پلیس محلی اشتباه گرفته است!)، درام را به تنهایی سر پا نگه می‌دارد. شخصیتی که درام درونی متن را بیرونی کرده و به آن جان می‌دهد./

اکبر شریعت
نشر از بولتن فرهنگی هنری تبریز

۱ نظر

پاسخ دهید